یک روز صبح مثل روح سر و کلهاش پیدا شد. نه، مثل روح نه. دختری معمولی بود، از جنس گوشت و خون. وقتی از راه رسید که خورشید تازه داشت آب را لمس میکرد. توی قایق کوچکی پارو میزد؛ یک پاهالوسک هم کنارش…
او لالانی بود، دختر دریاهای دور.
….
لالانی، دختری ماجراجو و کنجکاو است. محل زندگی او، جزیرهی زیبایی است که حالا دچار خشکسالی شده است. لالانی، تمام تلاشش را میکند تا از جزیره و همچنین مادرش مراقبت کند تا او نیز به سرنوشت پدرش دچار نشود. گیاهانی که قبلاً برای درمان بیماران استفاده میشده، نایاب شدهاند. لالانی میداند که پشت کوهها و دریای اطراف جزیره، رازی نهفته است. او میداند که خوشبختی در آنسوی این کوهها انتظارش را میکشد اما هرکه به سمت این کوهها رفته، دیگر بازنگشته است تا راوی آن خوشبختیای که مردم جزیره از آن حرف میزنند باشد. لالانی میداند برای نجات خانوادهاش باید رهسپار این سفر خطرناک شود…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.