جدال جادوگران

معرفی کتاب جدال جادو گران

شما به تماشای هیجان‌انگیزترین مسابقه بین جادوگران خاندان پامپورامپ دعوت شده‌اید. برنده‌ی این جدال، صاحب قدرت بی‌پایان می‌شود و بر تخت جادوگر بزرگ می‌نشیند. کتاب جدال جادوگران نوشته‌ی لورن مگزینر، صحنه‌ی این جدال نفس‌گیر است. چه کسی وارث تاج و تخت دپامپورامپ بزرگ خواهد شد؟

درباره کتاب جدال جادوگران

لِنی مرکادو ی دوازده‌ساله عاشق جادو است. او حالا دیگر رکورد قدرت جادویی‌اش، یعنی نامرئی شدن را پانزده ثانیه ارتقا داده، اما هیچ‌وقت دست از تمرین و تکرار برنمی‌دارد.

تنها آرزوی لنی این است که بابابزرگ، یعنی جادوگرِ اعظم هرچه زودتر او را به سرزمین خودش ببرد و جادوهای بیشتری یادش بدهد. حالا شانس به لنی رو کرده است؛ بابابزرگ تصمیم گرفته بازنشسته شود و نوه‌هایش از سرتاسر دنیا می‌آیند تا در جدال جادوگران با هم رقابت کنند.

فرد برنده، تمام قدرت‌های نامحدود جادویی را به ارث خواهد ‌برد. اما بزرگترین چالش لنی، پیروزی در این رقابت نیست. آیا لنی از پس این آزمون بزرگ برخواهد آمد؟

با لورن مگزینر بیشتر آشنا شویم

لورن مگزینر دانش آموخته کالج همیلتون است و اولین کتاب خود را با عنوان “تنها چیز بدتر از جادوگران” نوشت، در حالی که سال تحصیلی خود را در اسکاتلند تحصیل می کرد. لورن در بروکلین، نیویورک زندگی می کند و تمام وقت می نویسد.

بخشی از کتاب جدال جادوگران را باهم بخوانیم

لنی مرکادوا دوباره داشت تمرین جادو میکرد

به تصویر خودش توی آینه گفت: «خیلی خُب.» با چشمهای قهوه ای اش نگاهی به خودش انداخت و با عزمی ،جزم از پشت عینک چند بار پلک زد شونزده ثانیه از پسش برمی آی

چنان نفس عمیقی کشید که ششهایش سوخت تماشا کرد که تصویرش توی آینه تار… و بعد کاملاً ناپدید شد پوستش از خنکی سوزن سوزن و سرش مورمور میشد انگار که تخم مرغی را روی فرق سرش شکسته بودند و زرده اش داشت از روی گردنش می لغزید و پایین می آمد

با خودش شمرد ،یک دو، سه، چهار، پنج

از لای دندانهای به هم فشرده اش گفت: «از پسش برمی آم!» شش هفت هشت نه ده…

داد زد «طاقت بیار دانههای عرق را روی پیشانی اش حس میکرد

توانایی جادویی اش کم بود و سرتاپای بدنش درد میکرد

یازده دوازده سیزده چهارده پونزده

لنی دوباره مرئی و سروکلهاش توی آینه پیدا شد زلف پریشانش به پیشانی خیسش چسبیده بود. جوری نفس نفس میزد که انگار همان موقع مسابقه ی دوی ماراتن داده است.

از حرص دندان قروچه کرد «خقخق» رکوردش پانزده ثانیه بود و هر چقدر هم سخت تلاش کرده بود که واقعاً هم تلاش کرده بود فایده نداشت دیگر

نمی توانست رکورد خودش را بزند