معرفی کتاب بدقلقها و معلمی به اسم قورباغهی سبز
کتاب بدقلقها و معلمی به اسم قورباغهی سبز، نوشتهی گوردن کورمن ماجرای گروهی از دانشآموزان لجباز و طردشدهی یک مدرسه است که با نام «بدقلقها» شناخته میشوند. حضور یک معلم پیر و بیحوصله به نام آقای «کرمیت» نیز ماجرای این کلاس را عجیبتر میکند؛ اما حوادثی که در آینده رخ میدهد و ورود یک شاگرد قدیمی به داستان، سرنوشتی بهکل متفاوت را برای بدقلقها و معلم پیرشان رقم خواهد زد. گفتنیست این اثر نامزد جایزهی گودریدز در سال 2019 بوده است.
درباره کتاب بدقلق ها و معلمی به اسم قورباغهی سبز
کلاس بدقلقها بدنام و انگشتنماست؛ با شاگردانی شرور که وصلهی ناجورند و در درسومشق، لشگری شکستخورده. ازجمله آلدو، که مشکل مدیریت خشم دارد؛ پارکر، که خواندن بلد نیست؛ کیانا، که اصلاً جایی در این کلاس و هیچ کلاس دیگری در این مدرسه ندارد؛ ایلین مخوف (که مساوی است با اوخ) و چندتا شاگرد مشکلدار دیگر.
چه کسی دوست دارد در کلاس بدقلقها باشد؟ هیچکس! فقط خود بدقلقها هستند که تحمل این کلاس عجیبوغریب را دارند. برای همین است که این دانشآموزان را از باقی مدرسه جدا کردهاند. در این کلاس، تقریباً هیچچیز سر جای خودش نیست. کلاس بدقلقها در شیطنت و تنبلی شهرهی عام و خاص است و هیچکس در این کلاس تابهحال رنگ موفقیت را به خود ندیده! پارکر -یکی از همین بدقلقها- حتی خواندن هم بلد نیست. آلدو، نمیتواند جلوی خود را بگیرد تا هردقیقه از کوره در نرود. کیانا، ایلین و باقی شاگردها هم هرکدام مشکلات خود را دارند. کلاس بدقلقها گروهی از بچههای طردشده در اتاقی جداافتاده از مدرسه است، جایی برای وصلههای ناجور!
با گوردون کورمن آشنا شویم
گوردون کورمن (Gordon Korman؛ زادهٔ ۲۳ اکتبر ۱۹۶۳) یک نویسنده اهل کانادا-ایالات متحده آمریکا است. کورمان تاکنون بیش از 80 کتاب داستان برای کودکان و نوجوانان نوشت. کورمان بیش از 28 میلیون کتاب در طی یک دوره کار حرفه ای به مدت چهار دهه به فروش رسانده است و در فهرست پرفروش ترین های نیویورک تایمز در شماره یک ظاهر شده است.
جوایز و افتخارات کتاب بدقلقها و معلمی به اسم قورباغهی سبز
- برندهی جایزهی Truman Readers در سال 2022
- نامزد جایزهی گودریدز برای ردهی سنی کودک در سال 2019
در بخشی از کتاب بدقلق ها و معلمی به اسم قورباغه ی سبز می خوانیم
وقتی حوصلهام سرمیرود ـ اتقافی که هر روز میافتد ـ آدمهایی را که میشناسم با شخصیتهای فیلم و تلویزیون جفت میکنم. مثلاً لارن، خواهرم، شبیه ونوم در مرد عنکبوتی است، چون ذاتی شیطانی دارد و زهر میپاشد. خب، البته دقیقاً که اینجوری نمیکند، اما چون من خودم این سیستم دستهبندی را اختراع کردهام، خودم هم تصمیم میگیرم که کی، چی باشد. فقط مادرم نباید از این موضوع بویی ببرد، چون او شباهت زیادی به پروفسور مکگونگال در هری پاتر دارد؛ یعنی باهوش و اغلب باانصاف است، اما اگر پا روی دُمش بگذاری ـ مثلاً بو ببرد من لارن را به شخصیت منفی مرد عنکبوتی تشبیه کردهام ـ آن وقت، بدجور روی سگش بالا میآید.
این کار را برای بچههای مدرسه هم انجام میدهم. پارکر با لایتنینگ مککوئین جور میشود، چون از بین همهٔ بچهها، فقط او رانندگی میکند. بارنستورم مثل فلش است، چون قبل از اینکه کارش به عصای زیربغل بکشد، ورزشکار خیلی خوبی بود. انتخاب شخصیت برای رحیم کمی سخت است، اما من پیش خودم او را بردمن تصور میکنم، گوشهایش آنقدر بزرگاند که اگر یک قناریِ رادیواکتیوی گازش بگیرد، راحت به بال تبدیل میشوند. باورش سخت است، میدانم، اما در داستانهای کمیک، مدام از اینجور اتفاقها میافتد. بههرحال، همیشه این احتمال وجود دارد که به زیبای خفته تغییرش دهم؛ هرچند رحیم از زیبایی آن شخصیت بهرهای نبرده، اما مثل او خوابش سنگین است.
ایلین ترکیبی بین چوباکا از جنگ ستارگان و لوئیس لِین است؛ لین هم که اتفاقاً با پِین قافیه دارد. من حواسم هست که خیلی دوروبر ایلین نپلکم. یک بار یکی از بچهها را از کمربندش گرفت و با کلهٔ آن بیچاره چند ضربه زد به مهتابیای که هی خاموش و روشن میشد.
کیانا شبیه فانتومِ موطلایی است؛ البته موهای کیانا بیشتر به قهوهای میزند، اما خب، هر دوتایشان اهل کالیفرنیا هستند. آلدو هم که دیگر تکلیفش معلوم است، دکتر بروس بَنِر که وقتی عصبانی باشد، به هالک شگفتانگیز تبدیل میشود.
من خودم کمی هابیت هستم و کمی مخلوط ولکان بیلبو و اسپاک، یعنی میزان بسیار زیادی منطق در جثهای کوچک.
با این حساب، فقط معلممان باقی میماند، آقای کرمیت. پیدا کردن شخصیت برای او کار خیلی سختی است. نظرم بیشتر به اسکوئیدوارد میرود، چون وقتی صبحها به کلاس میآید، یاد اسکوئیدوارد میافتم که بیحوصله و عنق، میرفت رستوران آقای خرچنگ سر کار. او درست طوری با ما رفتار میکند که اسکوئیدوارد با مشتریهایش برخورد میکرد. نمیشود گفت که کاملاً از ما متنفر است، اما قطعاً آرزو داشت آنجا جلوی چشمش نباشیم. او حتی از اسکوئیدوارد هم بدعنقتر است، چون سرگرمی و تفریحی مثل کلارینت زدن ندارد؛ مگر اینکه بخواهی جدول حل کردن و اندازهٔ اقیانوس قهوه خوردن را سرگرمی حساب کنی.
این آدم قرار است معلم باشد، اما تقریباً تعلیمی نمیدهد، جز اینکه کاربرگها را بین ما پخش کند و فقط وقتی حرف میزند که کسی سؤالی کند. آن کسی که سؤال میکند هم اغلب، منم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.