معرفی کتاب گردبادهای مغز من
کتاب گردبادهای مغز من نوشتهی کت پاتریک به ماجراجوییهای دختر سیزدهسالهای بهنام فرانکی میپردازد که به نورودایورسیتی یا تنوع عصبی دچار است؛ این داستان شرح چالشهاییست که فرانکی با آنها مواجه میشود. گفتنیست اثر نامبرده جوایز و افتخارات بسیاری را از آن نویسندهی خود کرده و “بهترین کتاب کودک سال” نام گرفته است.
درباره کتاب گردبادهای مغز من
اوضاع همیشه برای فرانکی سیزدهساله به آن آسانی و راحتیای که برای خواهر دوقلویش، تِس، است، پیش نمیرود. بهخاطر مسائلی که فرانکی دارد، برخی کارها برایش سخت است. مثلاً نمیتواند صدای خیلی بلند را تحمل کند، وقتی باید تمرکز کند، بهراحتی حواسش پرت میشود و از اینکه در روال زندگیاش تغییراتی ایجاد شود، متنفر است و نمیتواند خیلی راحت با این تغییرات کنار بیاید. یکی دیگر از چیزهایی که برای او دشوار است، پیدا کردن دوست است. اما تا همین چندوقت پیش، فرانکی یک دوست پیدا کرده بود؛ کُلِت؛ دوستی که حالا ناپدید شده و فرانکی میداند که اگر سرنخهایی که او برایش گذاشته را دنبال کند، پیدایش میکند. باید تا قبل از اینکه خیلی دیر شود او را پیدا کند، چون او تنها دوستش بوده.
با کت پاتریک آشنا شویم
کت پاتریک (متولد: 1950، شاین، وایومینگ، ایالات متحده) نویسنده فراموش شده و احیا شده است. او با همسر و دختران دوقلویش در منطقه سیاتل زندگی می کند. وقتی از او پرسیده شد که چگونه مفاهیم رمانهایش را ارائه میکند، کت توضیح داد که او به «دبیرستان »عجیب علاقه دارد.
جوایز و افتخارات کتاب گردبادهای مغز من
- نامزد جایزهی کتاب ایالت واشنگتن برای خوانندگان جوان (2021)
- نامزد جایزهی کتاب Truman Readers در سال 2022-2023
- بهترین کتاب کودک سال Bank Street در سال 2021
- کتاب برگزیدهی لیست Lone Star در تگزاس (2021)
- کتاب برگزیدهی لیست Kids Indie Next در سال 2022
- کتاب برگزیدهی انجمن صنفی کتابخانههای جوان آمریکا
در بخشی از کتاب گردبادهای مغز من می خوانیم
وقتی بالاخره مامان رفت، نرم ترین شلوار جین چسبانم را پوشیدم؛ همان که حداقل دو بار در هفته تنم می کنم. امروز متوجه شدم که درزهایش در دو طرف ران هایم فرو می رفت و از آن متنفر شدم، به خاطر همین شلوارم را عوض کردم و شلوار دیگری پوشیدم. سوئیشرت مشکی کلاه دارم را پوشیدم که مچ آستین هایش سوراخی برای انگشت شست داشت، لحظه ای امتحان کردم ببینم از پوشیدنش چه حسی دارم و به این نتیجه رسیدم که مشکلی نیست.
درزهای شلوار دوم هم اعصابم را خرد کرد، بنابراین عوضش کردم و شلوار کشی پوشیدم. روی زانویش سوراخ اما راحت بود. ناخن بلندم را در سوراخ شلوار فرو بردم و آن را گشادتر کردم.
تکالیف نیمه کاره ام را توی کوله پشتی ام انداختم، و بعد رفتم تا دندان هایم را مسواک بزنم. در آینه دختری به من زل زد با موهای آشفته ی تا زیر چانه و چتری های خیلی بلند، پای چشم های قهوه ای خون گرفته اش گود افتاده و لب هایش ترک خورده بود. به مسواکم نگاهی انداختم. تار مویی رویش بود. مسواک را دور انداختم و خم شدم تا از کابینت مسواکی نو بردارم. در حالی که داشتم می گشتم، تلی را پیدا کردم که وقتی کوچک تر بودم همیشه روی سرم بود. حالا دیگر هیچ وقت آن را به سرم نمی زنم، اما امتحانش کردم و در دلم گفتم کاش می توانستم عکسی از خودم برای کلت بفرستم، چون قیافه ام خنده دار شده بود، اما نمی توانستم این کار را بکنم، چون ما دیگر دوست نبودیم. از دست شویی بیرون آمدم و تل را روی زمین انداختم.
کلاه سوئیشرتم را روی موهای نامرتبم گذاشتم. از یخچال کوچک اتاقم شیر را برداشتم و برای خودم یک کاسه از برشتوک محبوبم درست کردم. اعلان های وبلاگ گردبادم را چک کردم و مطلبی درباره ی گردبادی از نوع ایی اف 2 خواندم که شب قبل در بیرمنگام آلاباما آمده بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.