درباره کتاب اُلی عزیز
کتاب سه داستان را روایت میکند. داستان الی، داستان قهرمان و داستان مات! اما قهرمان کیست و وسط قصه چه میکند ! او همان کلید کشف پیام قصه است؛ پیامی که از دل داستان در میآید.
در داستان نخست اُلی با تغییر بزرگی در زندگیاش روبهرو میشود. برادرش مات تصمیم میگیرد به جای رفتن به دانشکده دامپزشکی، به آفریقا برود تا کودکان جنگزده و گرسنه را بخنداند. مات از پرستوهایی که در خانهشان لانه ساخته بودند مراقبت میکرد. در نبود او اُلی، که دلتنگ برادرش بود، با یاد او این وظیفه را انجام میداد. روزی حادثهای برای یکی از پرستوها پیش میآید. اُلی و مادرش او را نجات میدهند، نام قهرمان را رویاش میگذارند و حلقهای به پایاش میبندند تا هنگام بازگشت او را باز شناسند.
در بخش دوم داستانِ قهرمان، پرستوی نجاتیافته، را میخوانیم که در مسیر کوچ به آفریقا از دیگر پرستوها جدا میافتد و خطرهای زیادی تهدیدش میکنند. پای او آسیب میبیند اما بالاخره خود را به آفریقا میرساند.
بخش سوم کتاب درباره مات است. او برای خنداندن بچهها به عنوان یک دلقک به آفریقا رفته است. اما آنجا برای کمک از هیچ کاری دریغ نمیکند. او خوشحال است و برای نخستین بار در زندگی احساس میکند هدفی در زندگی دارد. در حادثه انفجار مین، مات یک پایاش را از دست میدهد و دردمند و نگران به خانه برمیگردد. همزمان که مات با همه سختیها میکوشید به زندگی طبیعی برگردد، قهرمان هم با پای شکسته به خانه میآید و هر دو زخم را التیام میدهند تا بار دیگر به آفریقا بروند. به سوی هدف.
با مایکل مرپورگو بیشتر آشنا شویم
سر مایکل اندرو بریج مرپورگو، نویسنده رمان نوجوان الی عزیز، شاعر، نمایشنامه نویس و سلبریتی انگلیسی است که به خاطر رمان های کودکانی چون جنگ اسب (1982) شهرت دارد.
کار او به دلیل “داستان گویی جادویی” ذکر شده است، برای تکرار مضامین مانند پیروزی یک شخص خارجی یا بقا، برای روابط شخصیت ها با طبیعت، و برای تنظیمات واضح مانند سواحل کورنیا یا جنگ جهانی اول مورپورگو سومین کودک، برنده جایزه، از سال 2003 تا 2005 شد.
مورپورگو لقب «سومین نویسندهی کودکان» را کسب کرد. به نوشتهی «گاردین» مورپورگو تاکنون بیش از 90 کتاب نوشته که برخی به صورت فیلم درآمدهاند. بعضی از آثار او به چند زبان ترجمه شدهاند.
در ایران سه کتاب از او خواندهایم: «زنگبار» که جوایز بسیاری کسب کرده و «چرا والها به ساحل آمدند» و داستان الی عزیز نیز به همان اندازه جذاب و مورد توجه است.
بخشی از کتاب اُلی عزیز را با هم بخوانیم
اُلی عزیز
بالاخره به اینجا رسیدم. توی یک پروشگاه که راهبهها و پرستارهای ایرلندی ادارهاش کنند، کار میکنم. خواهر کریستینا بیش از شصت سالش است، ولی اصلاً معلوم نیست. تا حالا ندیدهام کسی انقدر سخت کار کند. هیچوقت دست از کار نمیکشد. در اینجا بیشتر از دویست بچه زندگی میکنند. من در غذا دادن به آنها کمک میکنم و بهشان درس میدهم. غروبها هم برایشان برنامه دلقکبازی اجرا میکنم و سعی میکنم آنها را با خوشحالی به رختخواب بفرستم. بعضیهاشان به زحمت به خواب میروند. وقتی بدانی که چه بلاهایی به سرشان آمده، دیگر تعجب نمیکنی. یکی از پسرها که اسمش گاهامیر است، از بس وحشت کرده، اصلاً حرف نمیزند. میخواهم کمکاش کنم تا دوباره به حرف بیاید؛ البته اگر بتوانم. از پنجره اتاقم یک کوه بزرگ و ابرهای دور و بر قلهاش پیداست. میگویند یک عالم گوریل آن بالا زندگی میکنند. هرچند تا حالا هیچکس حتا یکیاش را هم ندیده است.
خیلی دوستت دارم
مات
راستی جوجه پرستوهایم پرواز کردند یا نه؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.