معرفی کتاب صندوقچهی مدفون
جستوجویی اسرارآمیز در قلب جنگلی تاریک؛ در کتاب صندوقچهی مدفون، نوشتهی پگ کرت، مخاطب داستان پسربچهای به نام جاش خواهید بود که طی اقامت خود در خانهای جنگلی، به طور اتفاقی درگیر حوادثی مرموز و شگفتانگیز میشود؛ حوادثی که حول محور روحی سرگردان به نام ویلی به وقوع میپیوندند… اثر پیش رو، پس از انتشار در سال 2005، برندهی جایزهی Washington State Sasquatch شد.
درباره کتاب صندوقچه ی مدفون
قرار است جاش تابستان را نزد عمهاش سپری کند. پیرزنی عجیب و غریب و دور از اجتماع . جاش مطمئن بود که این تابستان، بدترین تابستانی است که تا بهحال داشته، اما ظاهر شدن روح یک شکارچی معدن به نام ویلی، همه چیز را تغییر میدهد ویلی به جاش میگوید که مدتهاست که منتظر کسی است که استخوان پایش که از باقی استخوانهایش جدا افتاده از خاک درآورده و در کنار باقی استخوانهایش دفن کند. تنها در این صورت است که ویلی آرام میشود. جاش این درخواست مخوف را میپذیرد اما حین کندن گورستان قدیمی، با چیزی بیشتر از چندین قطعه استخوان مواجه میشود: یک جعبه پر از پول! این جعبه متعلق به چه کسی است؟ چرا در گورستان دفن است؟
با پگ کرت بیشتر آشنا شویم
پگ کرت (با نام اصلی مارگارت آن شولتس متولد در 11 نوامبر 1936) یک نویسنده آمریکایی است و در درجه اول برای کودکان بین 10 تا 15 سال نگارش می کند. مارگارت آن شولتس در 11 نوامبر 1936 در لا کراس، ویسکانسین متولد شد. او در 12 سالگی در سال 1949 با بیماری فلج اطفال منقبض شد. وی هر سه نوع فلج اطفال را داشت: نخاع، تنفسی و کمترین نوع آن، پیاز. وی از ناحیه گردن به پایین فلج شد و 9 ماه در بیمارستان بستری بود.
این تجربه، زندگی كرت را تغییر داد، همانطور كه او در خاطرات خود از «گام های كوچك»: سالی كه من پولیو گرفتم، تعریف می كند. كرت بهبودی كامل پیدا كرد، بعداً از دبیرستان آستین فارغ التحصیل شد و سپس به مدت یك سال در دانشگاه مینسوتا تحصیل كرد. در سال 1955 با کارل کرت ازدواج کرد؛ آنها به کالیفرنیا نقل مکان کردند و دو فرزند به نام های باب و آن را به دنیا آوردند.
قبل از اینکه كرت شروع به نوشتن كتاب های كودكان كند، نمایش نامه ها، تبلیغات رادیویی و داستان های مجله را نوشت. وی چهل و شش اثر برای دانش آموزان دوره متوسطه منتشر کرده است، از جمله چهار کتاب درام کودک. برخی از مشهورترین آثار کرت شامل کودکان دزدیده شده، مراحل کوچک: سالی که من پولیو و دوقلوی فراری داده ام می باشد.
افتخارات کتاب صندوقچهی مدفون
- برندهی جایزهی Sunshine State Young Readers
- برندهی جایزهی Washington State Sasquatch
بخشی از کتاب صندوقچه ی مدفون را باهم بخوانیم
با صدای جیغ وحشتناکی از خواب بیدار شدم. همانطور که قلبم گومگوم میزد، از تخت پریدم بیرون و بدوبدو رفتم سمت پنجره، مطمئن بودم یا قاِتل عمه اِتل را میبینم که دارد فرار میکند یا با صحنهٔ بهدردبخوری برای نشنالجئوگرافیک روبهرو میشوم که در آن یوزپلنگ آمریکایی دارد بز کوهی را تکهپاره میکند.
نور خورشید صبحگاهی جنگل را سایهروشن کرده بود. تا آن دورها درختها کشیده شده بودند و جنگل ساکت بود. قاتلی ندیدم. از یوزپلنگ آمریکایی هم خبری نبود. به غیر از چندتا پرنده که بین درختها بال میزدند و پرواز میکردند، هیچ جنبندهای نمیجنبید.
باز هم آن صدای جیغ آمد. سکوت صبح را شکست؛ حتی از صدای عمه اِتل وقتی برای اولین بار خفاش را دید هم بنفشتر بود. این بار فهمیدم صدا از سمت جلوی خانه و بیرون اتاقنشیمن میآمد.
شلوارک و سوئیشرتم را پوشیدم و بدوبدو رفتم طبقهٔ پایین. عمه اِتل توی آشپزخانه ایستاده بود و آرام چیزی را توی قابلمهٔ بزرگی روی گاز هم میزد؛ بویش شبیه سس اسپاگتی بود.
پرسیدم: «چی شده؟ کی داره جیغ میکشه؟»
«آخ، صدای فلورانسه. باید بهت هشدار میدادم. اونقدر بهش عادت کردم که دیگه بهش فکر هم نمیکنم.»
همانطور لال به میزبانم نگاه کردم؛ هنوز همان لباس صورتی دیشبی تنش بود. درست حدس زده بودم؛ بهعنوان لباسخواب هم ازش استفاده میکرد.
رفتم به اتاقنشیمن و با احتیاط از پنجره نگاهی به بیرون انداختم.
طاووس بزرگی روی نردههای ایوان نشسته بود و پرهای فیروزهایاش زیر نور خورشید برق میزد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.