معرفی مجموعه مدرسه جاسوسی:
این مجموعهی هفت جلدی متفاوت و جذاب که از پرفروشترینهای نیویورک تایمز به شمار میآید، نوجوانان بسیاری را در دنیا شیفته خود کرده است. شخصیت محوری این داستانها پسری به نام بن است که با وارد شدنش به ماجراهای جاسوسی اتفاقات بامزه و مهیجی را رقم میزند.
استوارت گیبز (Stuart Gibbs) در داستانهای مدرسه جاسوسی به طرز ماهرانهای بن را که تا حدودی دست و پا چلفتی هم هست در موقعیتهای مختلف قرار میدهد و با ماجراجوییهای مختلف و کشف رمز و رازهای هر داستان نوجوانان علاقهمند به داستانهای معمایی و هیجانانگیز را به شدت جذب خود میکند به قدری که به سختی میتوانند از خواندن آن دست بکشند.
معرفی کتاب مدرسه جاسوسی 5 (سرویس اطلاعاتی)
تو جلد پنجم مجموعه مدرسهی جاسوسی که اسمش سرویس اطلاعاتیه، بن ریپلی تازه سال دومیه که تو آکادمی جاسوسی حضور داره، ولی تو همین مدت کوتاه به موفقیتهای زیادی تو ماموریتهاش دست پیدا کرده. البته بدون کمک دوستها و مامورهای کاردرست نمیتونست موفق بشه.حالا برای اولین بار قراره ماموریتی رو به تنهایی انجام بده.
تو این پروژه سرنوشت کشور به بن بستگی داره. ماموریتش چیه؟
جلوگیری از سوءقصد به جون رئیس جمهور با نفوذ به کاخ سفید و پیدا کردن جاسوسِ دشمن.
ولی وقتی پسر رئیسجمهور بیشتر باعث دردسره تا کمک و مامور اسپایدر هم به همین راحتی دستش رو رو نمیکنه، یعنی بن میتونه از پس ماموریتش بربیاد و به سرانجام برسونه؟
وقتی اوضاع به هم میریزه و خراب میشه، بن باید روی دوستهاش تو مدرسهی جاسوسی حساب کنه تا آبروش رو حفظ کنند، ولی خب یه وقتهایی حتی دوست آدم هم ممکنه بهش خیانت کنه و بره تو گروه دشمن…
شما کدوم جلدهای «مدرسهی جاسوسی» رو خوندید؟
با استوارت گیبز بیشتر آشنا شویم
استوارت گیبز نویسنده داستان کودک است که در لس آنجلس، کالیفرنیا زندگی می کند. او تاکنون پنج سریال را نوشته است: سریال FunJungle ، سریال Moon Base Alpha، سری Spy School، سری Charlie Thorne و سریال Last Musketeer. او سالها پیش از نویسندگی نویسنده فیلمنامه نویسی بود. در میان فیلم هایی که وی فیلمنامه را برای فیلم های Showdown (1993) ، See Spot Run (2001) و Repli-Kate (2002) نوشت.
در بخشی از کتاب مدرسه جاسوسی 5 (سرویس اطلاعاتی) میخوانیم
کیمی سریع مرا از حراست برد به گرمای مطبوع ساختمان ادارهی اجرایی آیزنهاور. گفت: «واقعاً بابت این اتفاق متأسفم. میدونم رئیسجمهور هدف اصلی سازمانهای دشمن تو کل دنیاست و مأمورها فقط دارن وظیفهشون رو انجام میدن، ولی بعضی وقتها حس میکنم دیگه زیادی شکاکن.
به هر حال از ملاقاتت خوشوقتم.» حالا که ماجرای سگها را پشت سر گذاشته بودیم، کیمی حسابی شاد و سرحال بود. ظاهراً دلخور نبود که همکارانش میتوانستند افراد مهمتری را این طرف و آن طرف ببرند، آن وقت دوست پسر رئیسجمهور به تور او خورده بود. «قبلاً هم پیش اومده که کاخ سفید رو ببینی؟»
گفتم: «نه.» محل زندگیام زیاد از واشنگتن دور نبود و توی کاخ سفید هم همیشه تور برگزار میکردند و جشنهای عمومی ترتیب میدادند، مثل تزئین درخت کریسمس و مسابقهی تخممرغ غلتاندن روز عید پاک. ولی پدر و مادرم هیچوقت موفق نشده بودند بلیت یکی از این جشنها را تهیه کنند.
کیمی گفت: «اوه!» و هیجانزده از اینکه میتوانست حقایق کاخ سفید را با شخص جدیدی در میان بگذارد، فوری رفت توی نقش راهنماهای تور. «خب، اینجا مکان شگفتانگیزیه.
ساختمونی که الان توش هستیم، یعنی ساختمون ادارهی اجرایی آیزنهاور در سال 1871 برای اسکانِ وزارت امور خارجه، جنگ و نیروی دریایی ساخته شد. ولی حالا بیشتر بهعنوان فضای اداریِ شاخهی اجرایی دولت ازش استفاده میشه. طول راهروهاش به بیشتر از سه کیلومتر میرسه!
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.