معرفی کتاب قصر آبی
کتاب قصر آبی نوشتهی لوسی مود مونتگمری، داستان به یادماندنی دیگری از خالق آن شرلی است که از ماجرای عاشقانهی دختری به نام والنسی میگوید که زندگی خشک و بدون عشقی داشته و تصمیم میگیرد این روند را تغییر دهد. این رمان دومین اثر مشهور لوسی مود مونتگمری محسوب میشود.
درباره کتاب قصر آبی
در رمان قصر آبی (The blue castel) والنسی یک دختر بیست و نه سالهی مجرد است که هیچ عشقی را در زندگیاش نداشته و همه او را به چشم یک پیردختر نگاه میکنند. او تمام سالهای زندگیاش را در یک خانوادهی خشک و مقرراتی همراه با یک مادر غرغرو و خرافاتی و دختر عموی مزخرفش زندگی کرده و هیچگاه از دستورات آنها سرپیچی نکرده است.
یک روز به خاطر حملههای قلبی مکررش به دکتر مراجعه کرده و متوجه میشود که مبتلا به یک بیماری قلبی خطرناک است و بیشتر از یک سال زنده نخواهد ماند و از آنجا که هرگز معنای واقعی زندگی را نفهمیده و هیچ لذتی را در زندگیاش تجربه نکرده، تصمیم میگیرد که به زندگی بیروح و کسل کنندهای که همیشه به او تحمیل شده خاتمه دهد و روزهای باقیماندهی عمرش را آنگونه که دوست دارد زندگی کند و عشقی واقعی را تجربه نماید.
با لوسی مود مونتگمری بیشتر آشنا شویم
لوسی مود مونتگمری، زاده ی 30 نوامبر 1874 و درگذشته ی 24 آپریل 1942، نویسنده ی کانادایی بود.مونتگمری در کلیفتون به دنیا آمد و در بیست و یک ماهگی، مادرش را بر اثر بیماری از دست داد. پس از آن، پدربزرگ و مادربزرگش مسئول بزرگ کردن او شدند. مونتگمری پس از فارغ التحصیلی ، یک سال را در کنار پدر و نامادری اش گذراند و اولین اثر خود را که یک شعر بود، در روزنامه ی دیلی پاتریوت به انتشار رساند. او سپس یک دوره ی معلمی دو ساله را در یک سال گذراند و در سال های 1895 و 1896 به تحصیل در رشته ی ادبیات پرداخت.جسد بی جان لوسی مود مونتگمری در روز 24 آپریل 1942 در خانه اش پیدا شد. ابتدا دلیل مرگ وی، انسداد شریان های قلب عنوان شد اما مدتی بعد، صحبت از افسردگی و خودکشی او به میان آمد.
بخشی از کتاب قصر آبی را با هم بخوانیم
وقتی دخترعمو استیکلس در میزد، والنسی میدانست که ساعت هفت و نیم است و باید بیدار شود. تا جاییکه یادش میآمد دخترعمو استیکلس، همیشه ساعت هفت و نیم درِ اتاقش را میزد. دخترعمو استیکلس و خانم فردریک استرلینگ از ساعت هفت صبح بیدار میشدند اما والنسی چون لاغر و ضعیف بود به خاطر یک سنت خانوادگی میتوانست نیم ساعت بیشتر بخوابد. والنسی که امروز از بیدار شدن در صبح امروز بیش از هر صبح دیگری متنفر بود از خواب بیدار شد. چه دلیلی برای بیدار شدن وجود داشت! یک روزِ کسلکنندهی دیگر مثل بقیهی روزها. پر از کارهای بیارزش و بیمعنی که هیچ سودی برای کسی نداشت. اما اگر فوراً بیدار نمیشد، نمیتوانست تا ساعت هشت خود را برای صبحانه آماده کند. در خانهی خانم استرلینگ قوانین سختی برای وعدههای غذایی وجود داشت. در طول همهی این سالها، صبحانه ساعت هشت، نهار ساعت یک، شام ساعت شش سرو میشد و هیچ بهانهای برای دیر کردن پذیرفته نمیشد بنابراین والنسی با ترس و لرز بیدار شد.
اتاق به خاطر درزها و سرمایِ آن صبح بارانی در ماه می به شدت سرد شده بود. خانه در طول روز سرد بود. یکی از قانونهای خانم فردریک این بود که از بیست و پنجم ماه می به بعد دیگر نیازی به روشن کردن هیچ اجاقی در خانه نبود. و غذاها با اجاق نفتی در حیاط پشتی پخته میشدند. حتی اگر در ماه می هوا سرد بود و در ماه اکتبر هم یخبندان میشد، طبق تقویم، هیچ اجاقی تا بیست و پنجم اکتبر روشن نمیشد. در بیست و یکم اکتبر خانم فردریک در آشپزخانه شروع به آشپزی میکرد. او عصرها اجاق اتاق نشیمن را روشن میکرد. اینگونه که در فامیل میگفتند، سرما خوردگی آقای فردریک استرلینگ که باعث مرگ او در اولین سال تولد والنسی شد مربوط به همین موضوع میشد. چون خانم فردریک در بیست و یک اکتبر اجاق روشن نکرده بود و آن را روز بعد روشن کرده بود، اما آن روز، دیگر برای آقای فردریک استرلینگ خیلی دیر شده بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.