سورنا و جلیقه آتش
سورنا، فرزند بزرگ پادشاه مادرش را از دست داده و اکنون شاه از همسر دیگرش صاحب دختری زیبا به نام رخشاد شده است. وزیر بداندیش، هیولایی را وامیدارد تا وارد جسم رخشاد شود. سورنا میفهمد که نوزاد شبها تغییر شکل میدهد و اسبهای پادشاه را میبلعد؛ اما پادشاه که گمان میکند سورنا به خواهرش حسادت میورزد، پسرش را از کاخ بیرون میکند…
در رمان سورنا و جلیقه آتش می خوانیم:
آبراهه تمامی نداشت. سورنا به سختی میتوانست پاهایش را از آب بیرون بکشد و تکان بدهد. سورنا خورد به یاربخت که ایستاده بود.
-می شنوی؟
ششر آب بود. کمی که جلوتر رفتند صدا بیشتر شد. حالا قورقور وزغ ها به گوش می رسید.
-خیلی مواظب باش. دهانه ی آبراه لیز است. بار اول من چنان ترسیدم که نزدیک بود قالب تهی کنم. اگر باغبان جلوی دهانه آبراهه مواظبم نبود، حتما پرت میشدم توی آب های خروشان رودخانه.
یاریخت با چابکی نی کلفتی را که می شناخت گرفت و با احتیاط بیرون را وارسی کردکه یک وقت کسی منتظرشان نباشد. بعد خودش را کشید بیرون. دست سورنا را گرفت و کمکش کرد تا از دهانهی آبراهه بالا برود. میان علف ها دراز کشیدندو کسی آن اطراف نبود. ساکت و خلوت بود. فقط چند تسوار شتابان به سمت قصر می رفتند….
درباره این رمان به قلم مسلم ناصری :
سورنا و جلیقه آتش رمانی فانتزی، خیال انگیز و پر از ماجراجویی است. مسلم ناصری از اسطوره ها و افسانه های ایرانی برای خلق این رمان هیجان انگیز استفاده کرده است و این رمان ریشه در اسطوره های ایرانی دارد. تصویرگری جلد این کتاب با پژمان رحیمی زاده از تصویرگران خلاق کشورمان بوده است.
این رمان توسط انتشارات افق به چاپ رسید و یکی از رمان های پرطرفدار نوجوانان می باشد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.