معرفی کتاب الیور توئیست
کتاب الیور توئیست، یکی از مشهورترین آثار چارلز دیکنز است. این رمان که نخستین بار به شکل پاورقی در یک مجله انگلیسی زبان به چاپ رسید، روایت زندگی پسر بچهی کوچکی است که هیچ کسی را نداشته و در یتیم خانه زندگی میکند.
درباره کتاب الیور تویست
الیور تویست روایتی است اجتماعی، که از پرفروشترین آثار جهان به حساب میآید. چارلز دیکنز (Charles Dickens) مانند دیگر آثارش با اقتباسی از دوران کودکی خود و البته حقایق جامعه آن روزهای لندن داستانی را به تصویر کشیده است که بعد از گذشت سالهای بسیار هنوز محبوبیت زیادی دارد. دیکنز با قلم جادوییاش قصد دارد تا ماجرای پسر بچهای کوچک را شرح دهد که در نوانخانه زندگی میکند اما از آنجا گریخته و درگیر اتفاقاتی تلخ میشود.
پسری کوچک و یتیم به نام الیور که هیچکسی را ندارد به شکلی غیرمنتظره وارد جامعهای میشود که قوانینش مثل جنگل است. او باید بتواند گلیم خود را از آب بیرون کشیده و نگذارد حقش پایمال شود. الیور ابتدا زندگیاش را در یتیمخانه میگذراند. اما مسئولان یتیمخانه سرپرستی او را به دست مردی تابوتساز واگذار میکنند. با این اتفاق زندگی الیور دگرگون شده و دست تقدیر او را در مسیری پر پیچ و خم قرار میدهد.
اقتباسهای الیورتویست در سینما و تئاتر
تا به امروز بهترین اقتباس سینمایی این کتاب، اثر کارگردان مطرح لهستانی «رومن پولانسکی» است. در سال 2005 «پولانسکی» فیلم الیور تویست (Oliver Twist) را با بازی «بارنی کلارک» و «بن کینگزلی» کارگردانی کرد و تحسین منتقدان نیویورک تایمز، ورایتی و لسآنجلس تایمز را برانگیخت.
دو سال قبل در ایران تئاتری موزيكال به كارگرداني «حسين پارسايي» با برداشتی از الیور تویست اثر دیکنز به روي صحنه رفت.
با چارلز دیکنز بیشتر آشنا شویم
چارلز دیکنز نویسندهی سرشناس انگلیسی و به تعبیری، برجستهترین رماننویس انگلیسی دورهی ویکتوریا بود. او را با آثار شاخص و متنوعی همچون «الیور تویست»، «آرزوهای بزرگ» و «دیوید کاپرفیلد» میشناسند. اغلب اتفاقات و رخدادهای کتابهای چارلز دیکنز برگرفته از زندگی واقعی خودش هستند.
در بخشی از کتاب الیور تویست می خوانیم
الیور تا مدتی کنار جوی آب افتاده بود. وقتی سپیده زد، هوا سردتر شد و مه همه جا را گرفت. از بخت بد، باران شروع به باریدن کرد، اما الیور با این که خیس شده بود، چیزی را احساس نمیکرد. سرانجام به هوش آمد و از درد فریاد کشید. شالی که به دور دستش پیچیده بود، غرق خون بود. نایی نداشت تا بلند شود و بنشیند. درحالیکه از سرما و خستگی میلرزید، یکی – دو بار سعی کرد بلند شود. حس میکرد که اگر آنجا بماند میمیرد. عاقبت افتان و خیزان خود را به جاده رساند. باران تند، او را هشیار کرد و خانهای را در آن نزدیکی دید. وقتی با بیحالی به سوی خانه رفت، آن را شناخت. همان خانهای بود که شب قبل برای دزدی به آنجا رفته بودند. خواست فرار کند، اما توان نداشت. تازه، به کجا میتوانست برود؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.