معرفی کتاب این کتاب را ممنوع کنید
شما هیچوقت برای مبارزه با سانسور جوان نیستید! آلن گرتز در کتاب این کتاب را ممنوع کنید داستان مبارزات دختر نوجوانی را به تصویر میکشد که نسبت به ممنوعیت برخی از کتابهای مدرسه اعتراض میکند و به دنبال عامل این اتفاقات است.
درباره کتاب این کتاب را ممنوع کنید
کتاب مورد علاقهی امی آن، ممنوع شده!
قهرمان سربهزیر و کتابخوان قصهی ما، هرچه توی کتابخانه دنبال کتاب مورد علاقهاش میگردد، آن را پیدا نمیکند. کتابدار مهربان مدرسه میگوید این کتاب را از قفسهها جمع کردهاند چون مادر یکی از دانشآموزها آن را برای مطالعهی بچهها مناسب نمیبیند.
خبر جمع آوری کتابها، مثل بمب توی مدرسه صدا کرده! همیشه همه جای دنیا، آدمهایی هستند که خیال میکنند میتوانند به جای دیگران فکر کنند و تصمیم بگیرند!
حالا همهی بچههای مدرسه، لیستی از کتابهای ممنوعشده تهیه کردهاند و برای خودشان یک کتابخانهی مخفی ترتیب دادهاند. کتابها یکی یکی، بین بچهها میچرخد و همه را به خواندن تشویق میکند؛ حتی کسانی که قبلاً به خواندن این کتابها علاقهای نداشتهاند. تا اینکه یکدفعه همهچیز تغییر میکند.
با الن گرتر بیشتر آشنا شویم
الن مایکل گرتز (متولد 27 ژانویه 1972) نویسنده 16 رمان برای بزرگسالان جوان از جمله زندانی B-3087 ، کد افتخار و پناهنده است. گرتز در ناکسویل ، تنسی متولد شد. وی دارای مدرک B.A. در نوشتن خلاق و کارشناسی ارشد آموزش انگلیسی، هر دو از دانشگاه تنسی، ناکسویل است. گرتز در آسویل ، کارولینای شمالی زندگی می کند.
افتخارات کتاب این کتاب را ممنوع کنید
- یکی از آثار برگزیده در فهرست دورثی کنفیلد فیشر در سال 2018 و 2019
- نامزد جایزه کتاب Bluestem سال 2020
در بخشی از کتاب این کتاب را ممنوع کنید می خوانیم
یک دفعه حس کردم که قالیچه ی زیر پایم به باتلاق شنی تبدیل شده و من را به سرعت توی خودش میکشد دستم را به قفسه ی کتابخانه گرفتم تا نیفتم روی زمین
«ولی… اون کتاب نامناسب نیست خیلی هم مناسبه عالیه! اون کتاب محبوب منه!»
«میدونم عزیزم باهات موافقم. هیچ کس جز پدر و مادرت حق نداره بهت بگه چه کتاب هایی رو باید بخونی یا نخونی من بهت قول میدم که برای حل این مسئله تمام تلاشم رو میکنم؛ اما فعلاً مجبورم از تصمیمی که انجمن مدرسه گرفته اطاعت کنم وگرنه شغلم رو از دست میدم.»
تنها کاری که میتوانستم بکنم سر تکان دادن بود میخواستم گریه کنم؛ ولی خیلی احمقانه بود حس میکردم کسی وارد اتاق خوابم شده و بدون اجازه چیزی از آنجا برداشته و رفته؛ اما این خیلی بیشتر احمقانه بود چون کتاب برای کتابخانه .بود کتاب های کتابخانه هم برای همه است. خانم جونز گفت: «ایمی آن، تو میتونی کمک کنی که برگردونیمش.» اشک روی گونه ام را پاک کردم. «چه جوری؟»
«پنجشنبه شب انجمن مدرسه جلسه ،داره من هم قراره اونجا باشم تا بهشون بگم که چه قدر اشتباه میکنن خیلی خوب میشه اگه اینها رو از زبون خودت بشنون »
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.