معرفی کتاب پسری به نام قله 2: پرتگاه
رولند اسمیت در کتاب پسری به نام قله 2: پرتگاه داستان نوجوانی پانزدهساله به نام «مارسلو» را روایت میکند که عاشق کوهنوری و به عبارت دقیقتر، بالا رفتن از دیوارِ صاف است!
او که قبلتر به دلیل صعود غیرقانونی از چند آسمانخراش در نیویورک دستگیر شده و یک سقوط ناموفق هم به قلهی اورست داشته، حالا میخواهد به همراه دوستانش صعود دیگری را رقم بزند! اثر نامبرده افتخارات متعددی را برای نویسندهاش به ارمغان آورده است.
درباره کتاب پسری به نام قله 2 (پرتگاه)
قله مارسلو پسر پانزدهسالهای است که به قلهی اورست صعود میکند؛ اما صعودی نافرجام. حالا بعد از چند ماه، چندتا از دوستان کوهنوردش با پیشنهادی وسوسهانگیز به سراغش آمدهاند؛ پیشنهاد صعود صلح.
از سرتاسر دنیا کوهنوردانی برای این صعود انتخاب شدهاند. قله نمیتواند از چنین پیشنهاد وسوسهانگیزی بگذرد و برای این صعود همراه مادرش، که در گذشته کوهنورد قابلی بوده، به کوههای هندوکش در افغانستان سفر میکند.
اما همهچیز آنطور که آنها فکر میکنند پیش نمیرود و صعودی هیجانانگیز به کابوسی وحشتناک تبدیل میشود. گروهی ناشناس به آنها حمله میکنند و چند کوهنورد را گروگان میگیرند، از جمله مادر قله. حالا قله راهی ندارد جز اینکه…
با رولند اسمیت بیشتر آشنا شویم
رولند اسمیت (متولد 30 نوامبر 1951) نویسنده آمریکایی داستان های جوانان و همچنین کتاب های غیر داستانی برای کودکان است. رولند اسمیت در پورتلند، اورگان متولد شد، فارغ التحصیل از دانشگاه ایالتی پورتلند است
به دنبال یک کار نیمه وقت در باغ وحش اورگان در پورتلند، یک حرفه 20 ساله را به عنوان یک باغ وحش دار شروع کرد، هم در باغ وحش اورگان و هم در باغ وحش اوپنون. تاکوما، واشنگتن
وی پس از تلاش برای نجات حیات وحش به دنبال ریختن روغن اکسون والدز، در سال 1990، او اولین کتاب خود را با نام Sea Otter Rescue ، یک گزارش غیر داستانی از روند نجات حیوانات منتشر کرد. اسمیت ادامه تجربیات باغ وحش خود را برای دیگر عناوین غیر داستانی، از جمله سفر گرگ سرخ، که در سال 1996 برنده یک جایزه کتاب اورگان شد، ترسیم کرد.
جوایز و افتخارات مجموعه کتابهای پسری به نام قله
- در فهرست کتابهای پرفروش سایت آمازون
- در فهرست مرورهای ستارهدار نقد کتاب بوک لیست
- در فهرست نامزدهای جایزهی خوانندگان دروازهی میسوری به سال 2010
- در فهرست نامزدهای جایزهی کتاب خوانندگان جوان ربکا کودیل به سال 2012
در بخشی از کتاب پسری به نام قله 2 میخوانیم
پاتریس که به پلنگ مادر اشاره می کرد، گفت: «تو می تونستی از اونجا بالا بری. »
حق با او بود. قبل از اینکه این حرف را بزند، توی ذهنم س هتا مسیر تا لبه پیدا کرد ه بودم. دست خودم نبود. کوهنوردی توی خونم است.
گفتم: «نه به قشنگی پلنگ برفی. »
پائولا گفت: «الان که برف نمی آد. »
«آره خُب. الان جولایه. » توی شهر دمای هوا به سی و سه درج هی سانتیگراد م یرسید، گرما بیداد م یکرد و تازه قرار بود گر متر از این هم بشود.
پاتریس گفت: «حتی اگه برف هم نیاد بهش م یگن پلنگ برفی. »
پائولا پرسید: «بالای کوه پلنگ برفی هم دیدی؟ »
منظورش کوه اورست بود. چند ماه پیش آن بالا بودم، اما حالا در ارتفاع سطح دریا قرار داشتم و همراه دوقلوها توی این هوای گرم و شرجی بودم. به نظر م یرسید که انگار یک قرن از آن موقع می گذرد. «اورست فقط غژگاو داره و پرنده. »
«چرا؟ »
«چون اون بالا حیوون ها به جز آشغال های اردوگاه ها، غذایی برای خوردن گیر نمی آرن. »
پائولا گفت: «پلنگ های برفی آشغال نمی خورن. »
پاتریس با لج بازی گفت: «اما پرنده ها می خورن. »
حق با پاتریس بود. پرنده ها توی ارتفاعات بالاتر به جنازه های یخ زده هم نوک می زدند، اما این موضوع را به دوقلوها نگفتم.
پائولا پرسید: «توی تبّت به پلنگ های برفی چی می گن؟ »
سعی کردم به خاطر بیاورم. بالای اورست که بودم خیلی زبان تبتی یا نپالی یاد نگرفتم، اما به نظرم یکی از کوهنوردها بهشان گفت…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.