معرفی کتاب قرنطینه
بیماری کشنده اسکورج شهر را فراگرفته است و مبتلایان را برای قرنطینه به جزیرهای میفرستند تا باقی عمرشان را آنجا باشند…کتاب قرنطینه نوشتهی نویسنده پرفروش نیویورک تایمز جنیفر ای. نیلسن، داستان دختری به نام آنی ملز را روایت میکند که سعی دارد پرده از راز جزیره اتیک بردارد. انتشارات پرتقال این کتاب را با ترجمه فرزانه مختاری منتشر کرده است
درباره کتاب قرنطینه
بیماری مسری و مهلکی به نام اسکورج در کشور شیوع پیدا کرده است. نگهبانها هر کسی را که مشکوک به این بیماری باشد به زور با خودشان میبرند تا برای اسکورجِ مرگبار آزمایش بدهد.
«آنی ملز» هم یکی از این افراد است و در کمال ناباوری با نتیجهی مثبت آزمایشش روبهرو میشود. او را به جزیرهی اتیک میفرستند؛ جایی که قبلاً زندان بوده و الان به قرنطینهی بیماران تبدیل شده است. قربانیان اسکورج که آنی هم جزو آنهاست، باید باقیماندهی زندگی کوتاه و دردناک خود را در قرنطینه بگذرانند تا روزی که بمیرند، اما آنی تصمیم میگیرد پرده از راز قرنظینه بردارد…
جنیفر ای. نیلسن را بیشتر بشناسیم
جنیفر ای. نیلسن نویسنده پرفروش نیویورک تایمز در کوهپایهای در شمال یوتا زندگی میکند. او پیشتر مدرس فنبیان بوده و اکنون کارگردان نمایش است. از دیگر آثار او میتوان به «یک شب فاصله» و «شاهزاده قلابی» که از پرفروشهای نیویورک تایمز بودهاند اشاره کرد.
در بخشی از کتاب قرنطینه میخوانیم
چاقو خیلی عمیق فرو نرفت، اما آنقدری درد داشت که چشمانم پر از اشک شوند. دندانهایم را به هم فشار میدادم تا جیغ نزنم؛ هم از ترس و هم از درد. ساعدم را شکافت و فوراً از آن خون گرفت. دیدن خون برایم مهم نبود؛ نازکنارنجی نبودم. بیشتر نگران این بودم که دکتر بعدش میخواهد چهکار کند.
درحالیکه براگ داشت همچنان بازوهایم را به طرف میز محکم فشار میداد، دکتر کرش برگشت پشتش و یک تکه پارچه را از شیشهای بیرون آورد. پارچه خیس بود و دکتر آن را فقط با نوک انگشتانش گرفته بود.
حالا دیگر ترسیده بودم، پرسیدم: «روی اون پارچه چیه؟ این کار رو نکن!»
او گفت: «آروم باش، این همون مادهایه که توی اون فنجونی بود که خوردی. ولی اینطوری مستقیم میره توی خونِت و از همهی تراشویدهایی که توی بدنته رد میشه. عکسالعمل سریعتری هم میبینیم.»
این حرفش باید من را آرامتر میکرد. من آزمایشِ فنجان را با موفقیت رد کرده بودم؛ پس حتماً توی این آزمایش هم موفق میشدم، اما بیشتر از همیشه ترسیده بودم. وقتی دکتر پارچه را محکم به دور زخمی که ایجاد کرده بود بست، ساعدم کمی سوخت. حداقل جلوی خونریزی را میگرفت.
پرسیدم: «چقدر طول میکشه؟ چقدر طول میکشه تا عکسالعملش رو ببینین؟»
کرش گفت: «چند دقیقه. الآن تفاوتی حس میکنی؟»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.