معرفی کتاب یک شب فاصله
کتاب یک شب فاصله نوشته جنیفر ای. نیلسن، داستانی جذاب و گیرا و پر از تعلیق از زمان ساخت دیوار برلین و تقسیم آلمان به نیمهی غربی و شرقی است که از دید یک دختر نوجوان روایت میشود. این اثر توانسته در مدت زمان کوتاهی جوایز متعددی را از آن خود کند.
کتاب یک شب فاصله (A night divided) به بیان نتایج مخرب جنگ سرد بر ارتباط افراد و از هم پاشیدگی کانون خانوادهها پرداخته است. در ابتدای رمان، گرتا، دختر آلمانی، چندان در جریان مسائل سیاسی آلمان نیست. پدرش مخفیانه فعالیتهای سیاسی انجام میداد و هیچکسی از این موضوع باخبر نبود.
اما همه چیز با پایان یافتن جنگ جهانی دوم تغییر کرد، مادر گرتا چیزی جز آسایش خانوادهاش نمیخواست و فقط دنبال این بود که همهی اعضا را در کنار هم نگه دارد.
درباره کتاب یک شب فاصله
«یک شب فاصله» داستانی خیرهکننده، قدرتمند و پر از تعلیق از زمان ساخت دیوار برلین و تقسیم آلمان به نیمهی غربی و شرقی است. این کتاب زندگی و ماجرای گرتای 12 سالهی شجاع و باهوش را که تلاش میکند از زندگی دشوارش به جایی بهتر فرار کند، تعریف میکند.
اما آنچه در پس این داستان عمیق وجود دارد، مفاهیم ارزشمندی چون شجاعت، شهامت، آزادی، مبارزه با بیعدالتی و وفاداری است. این داستان علاوه بر اینکه اطلاعات تاریخی به نوجوانان ارائه میدهد، این سؤال را در ذهنشان ایجاد میکند که ماهیت اصلی درستی و نادرستی، حق و ناحق، عدالت و بیعدالتی چیست. این کتاب جوایز متعددی را از آن خود کرده است.
با جنیفر ای . نیلسن بیشتر آشنا شویم
جنیفر آن نیلسن (زاده ژوئیه 1971) یک نویسنده آمریکایی است که در درجه اول برای داستانهای نوجوانان شناخته شده است. از آثار او می توان به Trilogy Ascendance ، Behind Enemy Lines (یکی از کتاب های مجموعه Infinity Ring)، مارک دزد، یک شب تقسیم شده و تاریخ های زیرین اشاره کرد. نیلسن در یوتا شمالی متولد و بزرگ شد .
جوایز و افتخارات کتاب یک شب فاصله
- بهترین کتاب دختران قدرتمند (Mighty Girl Books) در سال 2015
- راهیابی به مرحلهی نهایی جشنواره AML، انجمن ادبیات مورمِنها
- برندهی بهترین رمان جوان و رمان بزرگسال در جشنوارهی ویتنی (Whitney Award) در سال 2015
- قرار گرفتن در لیست بهترین کتابها در انجمن ادبیات بین الملل
- یکی از کتابها در لیست 25 کتاب برتر در ردهی جوان به بزرگسال
- کتاب برتر مجلهی نیویورک تایمز برای نوجوانان و جوانان
- برندهی جایزهی Cyblis
- بهترین کتاب در کتابخانهی عمومی شهر شیکاگو
بخشی از کتاب یک شب فاصله را با هم بخوانیم
با عجله از اتاقم بیرون دویدم. توی آشپزخانه مامانم را دیدم که سرش را روی شانهٔ فریتز، برادر بزرگترم گذاشته بود و هقهق گریه میکرد. فریتز نگاهی به سر تا پای من انداخت و با حرکت سر به پنجره اشاره کرد، مبادا هنوز بیرون را ندیده باشم.
با دست اشکهایم را پاک کردم و از پشت مامانم را بغل کردم. شاید او به من نیازی نداشت، اما در آن لحظه من خیلی به او احتیاج داشتم.
مامان نوازشم کرد و دست لرزانش را روی شانهام گذاشت.
در همان حال گریه به من گفت: «دیدی گِرتا؟ کار خودشون رو کردن. بدتر از اون که فکرش رو میکردیم.»
مامانم روزگاری زن خیلی خوشگلی بوده، اما این به سالها قبل مربوط میشد. آنقدر جنگ و قحطی و بدبختی کشیده بود که دیگر حواسش به فر موها و مرتب بودن لباسش نبود. موهای بورش رو به سفیدی میرفت و گوشهٔ چشمانش خیلی وقت بود که چروک برداشته بود. گاهی که خودم را توی آینه نگاه میکردم، آرزو میکردم که کاش زندگی من در آینده تا این اندازه سخت نباشد.
پرسیدم: «حالا چرا الان؟ چرا امروز؟»
اگر مامانم جوابی نداشت، حتماً او داشت. اما تنها کاری که از دستش برآمد این بود که شانه بالا بیندازد و مامانم را، که حالا صدای گریهاش بلندتر شده بود، محکمتر بغل بگیرد. به علاوه، من تا همینجا هم بیشتر از آنچه که میخواستم فهمیده بودم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.