معرفی کتاب کارآگاه هاف مون
کتاب کارآگاه هاف مون نوشته اوئن کالفر و ترجمه شیدا رنجبر است. کتاب کارآگاه هاف مون را انتشارات پرتقال منتشر کرده است.
درباره کتاب کارآگاه هاف مون
فِلچر مون شاگرد مدرسهای است که نشان کارآگاه خصوصی دارد. او از زمانی که دورهی آنلاین کارآگاهی را گذرانده و فارغالتحصیل شده است، هر مشکل پیشپاافتادهای را که برای اطرافیانش در مدرسه و خانه پیش آمده، حل کرده، ولی حالا او با مشکلی جدی روبهروست؛ برای جوانهای شهر اتفاقات عجیبوغریبی میافتد. فلچر تحقیقات را شروع میکند. مظنون اصلی او دو برادر شرور از خانوادهای تبهکار هستند. یک کارآگاه جوان کنجکاو، یک خانوادهی تبهکار و بدنام و یک دختر پولدار. وقتی اینها کنار هم قرار میگیرند، نتیجه فقط یک چیز است…
دردسر.آن هم چه دردسری.
با اوئن کالفر بیشتر آشنا شویم
اوئن کالفر (Eoin Colfer) نویسنده و کمدین ایرلندی است.
او تا پیش از آن که نویسندهای حرفهای شود، سالها در عربستان سعودی، تونس، ایتالیا و ایرلند معلم بود.
نخستین کتاب او بنی و عمر که به سال ۱۹۹۸ منتشر شد، بسیار مورد توجه خوانندگان ایرلندی قرار گرفت و توانست به لیست کتابهای مختلف دفتر بینالمللی کتابهای نوجوانان (Honor List IBBY) راه یابد.
بنی و بِیب که دنبالهٔ کتاب قبلی است، در سال ۱۹۹۹ چاپ شد و نامزد جایزهٔ بیستر (کتاب کودک ایرلند) در سال ۲۰۰۰ شد که پیرو آن، دیپلم افتخار جایزهٔ بیستر رادر سال ۲۰۰۱ به دست آورد.
کتاب دیگر او آرتمیس فاول است که در سال ۲۰۰۱ چاپ و با تحسین جهانی رو به رو شد. کالفر همچنین چندین کتاب و نمایش نامه برای کودکان نوشتهاست.
در بخشی از کتاب کارآگاه هاف مون می خوانیم :
حدود همان ساعت همیشگی رسیدم دم در مدرسه؛ یعنی 8:50 دقیقه.
دوست دارم همیشه هرجا میروم ده دقیقه زودتر برسم. اینطوری فرصت می کنم نبض امور را در دست بگیرم. ما کارآگاه های خصوصی همیشه باید حواسمان به اطرافمان باشد. راهنمای برنشتاین می گوید: یک کارآگاه هیچوقت نمی داند پرونده ی بعدی اش از کجا سر درمی آورد. طبق نظر او؛ اگر چشم های کارآگاه خوب باز باشد، پرونده حتی می تواند معمایی باشد که قبلاً حلش کرده است.
برای همین من هم چشم هایم را خوب باز می کنم، طوری که می توانم
به شما بگویم کدام بچه ها به انگشتشان دوای زگیل زده اند؛ کی در حیاط دبیرستان نامه ی فدایت شوم رد می کند و حتی کدامیک از معلم ها سر راه خانه به همبرگری مکدونالد می روند.
ولی مطمئناً هی چکس نمی تواند همه چیز را ببیند، حتی خود کارآگاه باب برنشتاینِ افسانه ای. برای همین است که احتیاج به جاسوس دارم.بهترین جاسوسی که داشتم دوبی دویل بود. یک پسر هشت ساله ی گَنده دماغ خبرچین، با چشم هایی تیز و دهنی گشاد.
دوبی به خاطر یک مشت پاستیل حتی حاضر بود خانواده اش را بفروشد. فقط متأسفانه، وقتی به دوبی می گویم گنده دماغ منظورم همین طوری یک چیزی پراندن نیست. دوبی هیچ وقت بدون یک جفت یویوی سبز که از سوراخ های بینی اش آویزان بود، جایی نمی رفت، که تازه بعد هم با یک فین محکم بالا می کشیدشان تا دور مُخش تاب بخورند. گرچه، سرپوش خوبی هم بود، چون مردم فقط به همینش توجه می کردند. اگر دوبی دماغش را پاک می کرد، حتی مادرش هم نمی توانست توی صف بشناسدش.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.