معرفی کتاب پسری به نام قله 1
رولند اسمیت در کتاب پسری به نام قله 1 داستان پسری نوجوان به نام «پیک مارسلو» را روایت میکند که علاقهی بیحدوحصری به ورزش کوهنوردی دارد. تا این اندازه که هیچ اتفاقی نمیتواند او را از دست کشیدن از این ورزش باز دارد؛ حتی اگر آن اتفاق، محکومیت در دادگاه باشد…
گفتنی است این اثر از پرفروشترین کتابهای حوزهی نوجوان است، تا کنون نامزد چندین جایزهی معتبر بوده و افتخارات متعددی را برای خالقش به ارمغان آورده است.
درباره کتاب پسری به نام قله 1
این کتاب روایتگر ماجراهای مهیج و دلهرهآور صعود یک نوجوان به بلندترین قلهی جهان است. صعودی که طی آن همه چیز دستخوش تغییر شد.
قله مارسلو، پسر چهاردهسالهای است که بهخاطر اینکه بهصورت غیرقانونی از چند آسمانخراش بالا رفته، در آستانهی محکومیت در دادگاه نوجوانان است. او که پس از سالها پدرش را میبیند، طی برنامهای که پدر میچیند، تصمیم میگیرد که به اورست صعود کند. اگر قله بتواند قبل از تولدش قلهی اورست را فتح کند، جوانترین فردی خواهد بود که بر فراز بام 8840متری ایستاده است و زندگیاش را تغییر خواهد داد.
با رولند اسمیت بیشتر آشنا شویم
رولند اسمیت (متولد 30 نوامبر 1951) نویسنده آمریکایی داستان های جوانان و همچنین کتاب های غیر داستانی برای کودکان است. رولند اسمیت در پورتلند، اورگان متولد شد، فارغ التحصیل از دانشگاه ایالتی پورتلند است
به دنبال یک کار نیمه وقت در باغ وحش اورگان در پورتلند، یک حرفه 20 ساله را به عنوان یک باغ وحش دار شروع کرد، هم در باغ وحش اورگان و هم در باغ وحش اوپنون. تاکوما، واشنگتن
وی پس از تلاش برای نجات حیات وحش به دنبال ریختن روغن اکسون والدز، در سال 1990، او اولین کتاب خود را با نام Sea Otter Rescue ، یک گزارش غیر داستانی از روند نجات حیوانات منتشر کرد. اسمیت ادامه تجربیات باغ وحش خود را برای دیگر عناوین غیر داستانی، از جمله سفر گرگ سرخ، که در سال 1996 برنده یک جایزه کتاب اورگان شد، ترسیم کرد.
جوایز و افتخارات مجموعه کتابهای پسری به نام قله
جوایز و افتخارات کتاب پسری به نام قله 1
- نامزد جایزهی خوانندگان دروازه میسوری
- برندهی جایزهی کتاب ملی در سال 2010
- در فهرست نقدهای ستارهدار پابلیشرز ویکلی
- نامزد جایزهی “ateway Readers” در سال 2010
- در فهرست مرورهای ستارهدار وبسایت بوک لیست
- برندهی جایزهی “National Outdoor Book” در سال 2007
- نامزد جایزهی کتاب خوانندگان جوان ربکا کودیل (Rebecca Caudill Young Readers) در سال 2012
- و …
در بخشی از کتاب پسری به نام قله 1 میخوانیم
حرکاتم را طوری تنظیم میکردم که بین هر وزش شدید باد قدم بردارم؛ وزشهایی که هر چه بالاتر میرفتم، بیشتر میشدند. برفابهها به تگرگ تبدیل شده بودند و مثل گلهای از زنبورهای قرمزِ یخزده به من هجوم میآوردند. اما به نُه متری نوک آسمانخراش که رسیدم اوضاع افتضاح شد. فقط کافی بود پانزدهتا گیرهی سنگنوردی ناقابل ببندم تا این نه متر باقیمانده را تمام کنم و به نوک آن برسم.
از حرکت ایستادم تا اسیدلاکتیکی که باعث سوزش عضلات شانه و بازویم شده بود، کم شود. از دهان نفس میکشیدم (کمی بهخاطر جنبوجوشی که داشتم و کمی هم از روی ترس). به خودم دلداری میدادم که همین که نفسی تازه کنم، آخرین قدم را هم برمیدارم.
داشتم استراحت میکردم که متوجه شدم مه غلیظی اطرافم را پوشاند. نوک آسمانخراش ناپدید شد؛ البته چه بهتر، چون وقتی آدم خسته و ترسیده باشد نه متر به چشمش بهاندازهی طول دو زمین فوتبال میآید و همین کلی باعث تضعیف روحیه میشود.
زمانی میتوانی از دیوار صعود کنی که قدم به قدم پیش بروی. وقتی چشمت به قله باشد عزم و ارادهات ضعیف میشود و این اراده است که در کنار عضلات قوی و مهارت کوهنوردی آدم را به قله میرساند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.