معرفی کتاب هشت کلید
کتاب هشت کلید از سوزان لافلور درباره چالشهایی است که الیز در مدرسه با آنها مواجه میشود. او که به تازگی دوازده ساله شده باید مشکلات مختلفی را به تنهایی حل کند و شرایط وقتی پیچیدهتر میشود که پدر مرحومش در یک نامه از او میخواهد رازی بزرگ را کشف کند… این اثر زیبا و رازآلود توانسته در سال 2014 جایزه کتاب کودک چارلی میسایمون را به دست بیاورد.
درباره کتاب هشت کلید
الیز روزهای خوبی را نمیگذراند اما وضعیت همیشه میتوانند سختتر هم شوند. او در خانهای زندگی میکند که درِ بعضی از اتاقهای آن هرگز باز نمیشود و عمو و زن عمو به سوالاتش در این مورد جواب نمیدهند.
الیز در یکی از نامههای به جا مانده از پدرش میفهمد قرار است یک راز بزرگ را کشف کند، رازی که به اتاقهای مرموز مربوط است و البته هیچکدام از آدمبزرگهای داستان قرار نیست در این ماجراجویی به او کمک کنند.
پس الیز باید این معما را به تنهایی حل کند، در حالی که سعی دارد با مشکلات مدرسه، قلدرهایی که آزارش میدهند و دوستیاش با فرانکلین که در حال از بین رفتن است هم کنار بیاید… .
اون حالا باید دنبال بقیهی کلیدها بره…
با سوزان لافلور بیشتر آشنا شویم
سوزان لافلور در سال 1983 در خارج از بوستون، ماساچوست به دنیا آمد. با بزرگ شدن، او از بسیاری از چیزهایی که ممکن است لذت ببرید، لذت برد – شنا، خوردن پیتزا در روز جمعه با والدین، تماشای کارتونهای صبح شنبه، دوچرخه سواری، گوش دادن به داستانها و …
اما گاهی اوقات سوزان دوست داشت کارهایی را انجام دهد که برای دیگران اهمیت چندانی ندارد. یكی از این موارد نوشتن كتیبه ها بود (او هنوز نمی دانست كه چگونه حروف یا كلمات بنویسد)، كاغذ را به داخل كتیبه ای می پیچید و سپس آن را باز می کرد تا داستان های او را با صدای بلند برای هر كسی كه گوش دهد، بخواند.
جوایز و افتخارات کتاب هشت کلید
- نامزد مدال کارنگی (2012)
- جایزه کتاب کودک چارلی میسایمون (2014)
- فینالیست جایزه SUNSHINE STATE
در بخشی از کتاب هشت کلید میخوانیم
فرانکلین آن روز چیزی در مورد پاهای زخمی و آش ولاشم نگفت. انگار که اصلاً متوجه آن همه جای زخم نشد؛
درست برعکس من که حتی یک لحظه هم نمی توانستم از زل زدن بهشان دست بردارم . در عوض فرانکلین داشت در این مورد برایم حرف میزد که چطور ممکن است اوضاع توی مدرسه آن طوری که ما دلمان میخواهد پیش نرود.
مثلاً اینکه اشتباهی فرستاده شویم کلاس ریاضی پایه هشتمی ها، یا در درس صرف کردن فعلهای کلاس ،زبان رد بشویم و اتفاقهای دیگری مثل این… بعد هم شروع کرد به صحبت در مورد تمام نگرانی هایی که توی مدرسه در انتظارمان بود. بچه هایی از سه مدرسهی ابتدایی مختلف، برای پایه ی ششم توی این مدرسه ثبت نام کرده بودند. حدود صد بچهی جدید که ما هیچ کدامشان را نمیشناختیم
بعد فرانکلین شروع کرد به محاسبهی تعداد دقیق بچه ها. او اول میانگین تعداد بچه های هر پایه در مدارس ابتدایی مناطق اطراف ما را به دست آورد و بعد تعداد کلاس های پایه ششم مدرسه مان را شمرد. بعد سعی کرد عدد به دست آمده اش را در تعداد مدرسه های ابتدایی دیگری که دانش آموزانشان در این مدرسه ثبت نام کرده بودند
او البته به جوابش هم رسید ولی من دیگر ادامه ی حرفهایش را دنبال نمی کردم. آخر اصلاً مهم نبود چند نفر بچهی جدید قرار است توی آن مدرسه باشند. شاید در این میان فقط یک نفرشان مهم بود، کسی که قرار بود زندگی من را نابود کند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.