معرفی کتاب نیکلاس نیکلبی
نیکلاس نیکلبی تصویری واقعی و تمامنما از چهرهی زشت فقر و بیعدالتی را به خصوص در حق کودکان- به نمایش میگذارد و همدلی خوانندگان بسیاری را در سراسر جهان برمیانگیزد.
چارلز دیکنز همچون اندیشمندی اصلاحطلب، چشم بر نابسامانیهای اجتماعی نمیبندد؛ اما شیرینی و تلخی را در هم میآمیزد و رمان غمانگیزش را با رنگهایی شاد تزئین میکند.
درباره کتاب نیکلاس نیکلبی
داستان نیکلاس نیکلبی مانند بسیاری از آثار چارلز ديكنز به موضوع کودکان و حقوق آنان پرداخته است و با جزئیات بسیار زیاد داستان دردناکی را ترسیم کرده است. روند داستان بسیار ساده است و آن را حتی برای نوجوانان مناسب میکند، چارلز دیکنز در رمانش به سادگی مفاهیم اخلاقی و خیروشر را بیان میکند و مثل بسیاری از داستانهای کلاسیک شخصیتهای بد را به عقوبت میرساند.
نیکلاس نیکلبی با روایتی از گادفری نیکلبی ، پدربزرگ قهرمان داستان شروع می شود. گادفری مرد فقیری است که همراه همسر و دو پسر خود در لندن زندگی می کند. خیلی زود گادفری نامه ای دریافت می کند و پی می برد که عمویش مرده و برای او ارثیه ی قابل توجهی باقی گذاشته است. در نتیجه نیکلبی بزرگ پس از مرگش برای دو پسرش نیکلاس و رالف پول خوبی به جا می گذارد که هر یک روشی در استفاده از آن به کار می گیرند…
اقتباس هنری از کتاب نیکلاس نیکلبی
- از روی رمان نیکلاس نیکلبی چندین و چند فیلم در تاریخ سینما ساخته شده است. اولین اقتباس از نیکلاس نیکلبی فیلم صامتی است که سال 1912 به کارگردانی «جورج نیکولز» ساخته شد.
- فیلم بعدی سال 1947 به نام زندگی و ماجراهای نیکلاس نیکلبی ساخته شد. این فیلم یک درام انگلیسی سیاه و سفید است که «آلبرتو کاوالکانتی »کارگردانی کرده است.
- سال 2001 فیلم «زندگی و ماجراجویی نیکلاس نیکلبی» بر اساس رمان چارلز دیکنز در انگلستان ساخته شد. «استیفن ویتاکر» کارگردان این فیلم بود.
- فیلم دیگری که بر اساس این رمان ساخته شده است، نیکلاس نیکلبی به کارگردانی «داگلاس مگکراث» است که سال 2002 در آمریکا منتشر شد. این فیلم در بخشهای مختلفی نامزد جایزهی «گلدن گلوب» شد و منتقدان و بیندگان از آن استقبال کردند.
- آخرین اقتباس سینمایی انجام شده از رمان نیکلاس نیکلبی سریالی به همین نام است که سال2012 در 5 قسمت 45 دقیقهای ساخته شد.
با چارلز دیکنز بیشتر آشنا شویم
چارلز دیکنز نویسندهی سرشناس انگلیسی و به تعبیری، برجستهترین رماننویس انگلیسی دورهی ویکتوریا بود. او را با آثار شاخص و متنوعی همچون «الیور تویست»، «آرزوهای بزرگ» و «دیوید کاپرفیلد» میشناسند. اغلب اتفاقات و رخدادهای کتابهای چارلز دیکنز برگرفته از زندگی واقعی خودش هستند.
در بخشی از رمان نیکلاس نیکلبی می خوانیم
صبح روز بعد هنوز نیکلاس درست از خواب بیدار نشده بود که صدای چرخهای درشکهای را شنید که به خانه نزدیک میشد. درشکه ایستاد و صدای خانم اسکوئرز آمد که نشان میداد خوشحال است.
اما نیکلاس اولش جرئت نکرد از پنجره بیرون را نگاه کند. وقتی هم که بالاخره با نگرانی بیرون را نگاه کرد، اسمایک را دید که عصبانی و خسته بود. سرتائایش هم خیس و گل بود طوری که به زحمت میشد او را شناخت.
آقای اسکوئرز داد زد: «بلندش کنید. بیاوردیدش تو! بیاوریدش تو!»
خانم اسکوئرز به شوهرش که خواست کمک کند گفت: «مواظب باش، پایش را بستهایم به گاری تا دوباره نزد به چاک.»
آقای اسکوئرز با دستهایی که از خوشحالی میلرزید، طناب را باز کرد و اسمایک را که بیشتر شبیه مردهها بود تا زندهها، به خانه آرود و او را در زیر زمین بست و حبس کرد تا هروقت صلاح دید، جوی بچههای مدرسه به حسابش برسد.
خبر به دام انداختن و برگرداند اسمایک مثل آتش، فوری به همه جای مدرسه رسید. صبح همه با بیصبری منتظر دیدن اسمایک بودند، اما مجبور بودند تا بعد از ظهر صبر کنند.
بعد از ظهر آقای اسکوئرز که ناهار خورده بود و سرحال بود، همه را در اتاق مدرسه جمع کرد. وقتی هم وارد اتاق مدرسه شد، شلاق نرم و محکمی که آن روز صبح برای آن مراسم خریده بود، در دستش بود. پشت سرش هم همسرش وارد اتاق مدرسه شد.
بعد آقای اسکوئرز داد زد: «همهی بچهها آمدهاند؟»
همهی بچهها جمع بودند اما سرشان را پایین انداخته بودند و میترسیدند حرف بزنند. آثای اسکوئرز مثل همیشه برای شروع مراسم محکم با چوب روی میزش زد. بعد گفت: «همه سر جایشان بنشینند! نیکلبی! بنشینید سرجایتان آقا!»
نیکلاس جا خورد، اما چیزی نگفت و نشست.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.