معرفی مجموعه مدرسه جاسوسی:
این مجموعهی هفت جلدی متفاوت و جذاب که از پرفروشترینهای نیویورک تایمز به شمار میآید، نوجوانان بسیاری را در دنیا شیفته خود کرده است. شخصیت محوری این داستانها پسری به نام بن است که با وارد شدنش به ماجراهای جاسوسی اتفاقات بامزه و مهیجی را رقم میزند.
استوارت گیبز (Stuart Gibbs) در داستانهای مدرسه جاسوسی به طرز ماهرانهای بن را که تا حدودی دست و پا چلفتی هم هست در موقعیتهای مختلف قرار میدهد و با ماجراجوییهای مختلف و کشف رمز و رازهای هر داستان نوجوانان علاقهمند به داستانهای معمایی و هیجانانگیز را به شدت جذب خود میکند به قدری که به سختی میتوانند از خواندن آن دست بکشند.
معرفی کتاب مدرسه جاسوسی 6: عملیات شناسایی
در مدرسهی جاسوسی 6 که اسمش «عملیات شناسایی»ئه ، بن ریپلی سیزده ساله که تو جلدهای قبلی چندبار تو تلهی اسپایدر افتاده و میدونه نباید به هر چیزی اعتماد کنه، وقتی موری هیل با پیشنهاد لو دادن ريیسهای اسپایدر مهر سکوتش رو میشکنه، بن میفهمه که یه خبرهاییه. ولی خب، این تردیدش جلوی ماموریتش رو نمیگیره.
حالا ماموریتش چیه؟ این که فقط با اریکا دنبال موری به مکانی نامعلوم بره و سران اسپایدر رو شناسایی کنه. بعدش باید با سیا تماس بگیره تا کار رو تموم کنه.
درگیری مستقیم با اسپایدر هم ممنوعه.
اما همونطور که بن فکرش رو میکرد، هیچچیز طبق نقشه پیش نمیره و ماموریتی که آسون به نظر میرسید، به یه ماموریت مرگبار تبدیل میشه.
حالا بن و اریکا مجبورند با مامورهای خودسر، قاتلهای آموزشدیده و حتی تمساحهای گرسنه بجنگند و سعی کنند این دفعه هم از نقشههای اسپایدر سر در بیاورند…
با استوارت گیبز بیشتر آشنا شویم
استوارت گیبز نویسنده داستان کودک است که در لس آنجلس، کالیفرنیا زندگی می کند. او تاکنون پنج سریال را نوشته است: سریال FunJungle ، سریال Moon Base Alpha، سری Spy School، سری Charlie Thorne و سریال Last Musketeer. او سالها پیش از نویسندگی نویسنده فیلمنامه نویسی بود. در میان فیلم هایی که وی فیلمنامه را برای فیلم های Showdown (1993) ، See Spot Run (2001) و Repli-Kate (2002) نوشت.
در بخشی از کتاب مدرسه جاسوسی 6: عملیات شناسایی میخوانیم
مورِی متوجه شد به کاسهاش زل زدهام. گفت: «میدونم خیلی از این غذا بد میگفتم، ولی قبلاً امتحانش نکرده بودم. اتفاقاً خیلی هم خوبه! و مسلمه که نسبت به رژیم غذایی قبلیم واسه بدنم مفیدتره.» بازوهایش را خم کرد و عضلاتش را نشانم داد.
«این ترکیب خاص خودمه: جوی آسیابشده، تکههای کلمپیچ فشردهشده و سرشیر مغولستانی. یهکم هم شیرهی آگاوه بهش اضافه کردم تا طعم بگیره. یه عالمه آنتیاکسیدان و فیبر و ویتامین ب2 داره. اگه دوست داری امتحانش کنی، باز هم دارم.»
بهش گفتم: «شاید بعداً.» کاری که واقعاً دوست داشتم انجام دهم این بود که دوباره بخوابم. رأس ساعت دوی صبح، دقیقاً طبق برنامه، از مدرسهی جاسوسی راه افتاده بودیم و با ماشین آمده بودیم فرودگاه کوچک مخفی سیا در حومهی ویرجینیا. مورِی قبل از ما رسیده بود و دستبسته پشت یکی از ماشینهای سیا نشسته بود.
دو خلبان هم آنجا بودند، مرد و زنی که سایرس گفت میتوانیم بهشان اعتماد کنیم. تا خلبانها هواپیما را برای پروازمان آماده میکردند، سایرس مورِی را بازرسی بدنی کرد تا سلاح نداشته باشد (سلاحی نداشت) و مأموریتمان را هم با ما مرور کرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.