دربارهی مجموعه ماهی چاق گندهی من که زامبی شد:
این مجموعه 7 جلدی که از پرفروشهای نیویورک تایمز به شمار میآید به قدری مفرح و بامزه است که صدای خندهی کودکان هنگام خواندن داستانهای آن به گوش میرسد! مو اهارا (Mo O’Hara) در مجموعه ماهی چاق گندهی من که زامبی شد (My Big Fat Zombie Goldfish) داستانهایی جذاب، دوست داشتنی و طنزآمیز را به تصویر کشیده است که حتی کودکانی که به کتاب خواندن علاقهمند نیستند را هم جذب خود میکند. این کتابها علاوه بر اینکه کودکان را سرگرم کرده، آنها را به قصه و کتابخوانی نیز ترغیب میکند و لحظات مفرحی را برای آنها رقم میزند.
معرفی کتاب نجات زامبی ماهی(ماهی چاق گنده ی من که زامبی شد 1)
کتاب نجات زامبی ماهی(ماهی چاق گنده ی من که زامبی شد 1) به قلم مو اهارا، داستان خندهدار و ماجراجویانهی ماهی قرمزی را به تصویر میکشد که طی اتفاقاتی به زامبی تبدیل شده و قدرت هیپنوتیزم کنندگی پیدا میکند. این کتاب جذاب از پرفروشترین آثار نیویورکتایمز در بخش کودک به شمار میآید.
درباره کتاب نجات زامبی ماهی
این داستان خیلی جدیده. اینقدر جدید که حتی توی خوابم ندیدی. “تام” و دوستش “پرادیپ” سعی میکنن یه ماهیقرمز بیچاره رو از مرگ نجات بدن. این ماهیقرمز بخاطر آزمایشهای خبیثانهی “مارک” برادر بزرگ تام بدجوری مسموم شده. اونها بالاخره موفق میشن و ماهیقرمز رو به زندگی برمیگردونن و اسمش رو هم میذارن “فرانکی”. اما صبر کنید… یه جای کار داره میلنگه… انگار فرانکی توی زندگی جدیدش یه کم ترسناک شده، اصن انگار دیگه ماهی نیست نکنه زامبی شده و دنبال انتقامه؟؟؟ زندگی این ماهی و اتفاقهای ترسناکش حالا حالاها ادامه داره…
با مو اهارا آشنا شویم
مو اهارا، بازیگر و نویسنده ی آمریکایی است.اهارا در پنسیلوانیا بزرگ شد و به لندن مهاجرت کرد، چرا که می خواست در خارج از کشور زندگی کند اما زبان دومی بلد نبود.او در لندن به عنوان بازیگر و اجراکننده ی برنامه های کمدی مشغول شد و در فستیوال های متعددی در ادینبورگ و لندن اجرا داشت. اهارا پس از تجربه ی قصه گویی در سفرهای مختلف در سراسر انگلستان، تصمیم گرفت که نوشتن کتاب های کودک را به عنوان شغل خود امتحان کند.اولین کتاب مو اهارا در سال 2013 به چاپ رسید و در زمره ی پرفروش ترین های نیویورک تایمز قرار گرفت.
در بخشی از کتاب نجات زامبی ماهی می خوانیم
به مامانم هشدار دادم که مارک دارد بدجنس تر می شود، اما مامان گفت که چون مارک توی سن بلوغ است، حال و اوضاعش هورمونی شده است. من نمی دانم هورمونی یعنی چه اما حس میکنم معنایش چیزی شبیه «غرغرو» است چون مارک دائم در خانه نگر می زند و به همه چیز گیر میدهد.
مامان گفت که مارک اهل این جور کارهای خبیثانه نیست هر چند مامان دقیقاً از لفظ خبیث استفاده نکرد، اما کلمه ی دقیقش همین است و همه ی اینها به خاطر آن است که کلی هورمون توی بدنش رژه می روند. درست همان وقتی که با خودم فکر میکردم مارک دیگر نمی تواند از این بدتر بشود، مامان بزرگ و بابابزرگ برای تولدش وسایل آزمایشگاه هدیه گرفتند. هدیه توی جعبه ای بزرگ به دست ما رسید رویش با خطی درشت و رسمی نوشته شده بوده
هشدار
فقط برای استفاده ی کودکان بالای ۱۲سال حتما زیر نظر والدین استفاده شود.
وقتی داشتم روی جعبه را میخواندم، مارک از پشت زد توی سرم « به این دست نمی زنی ها! حالیت شد؟»
در حالی که سرم را میمالیدم از آنجا دور شدم. چون هم دردم گرفته بود و هم تمایلی نداشتم یک توسری دیگر بخورم. مارک یک روپوش سفید از توی جعبه بیرون آورد و به اشیای داخل جعبه نگاه انداخت؛ بطری و بالون لوله های آزمایش و همزن های کوچک، همه از جنس شیشه
شیشه های واقعی شکستنی مامان به وسایل آزمایشگاه نگاهی کرد، خم شد و رو به من گفت:عزیزم بهتره به اینا دست نزنی، چون ممکنه به بلایی سرت بیاد.
مارک روپوش را پوشید و چرخی زد. دکمه ی یقه اش را بست و دستانش را توی جیب ها تکان داد.
لبخند ترسناکی روی صورتش نشست، لبخندی که با دیدنش همه ی تنم مورمور شد. عین وقتی که یک هزارپای گنده روی بازویتان وول میخورد. من چنین حسی داشتم، منتها توی دلم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.