معرفی کتاب قول می دهم
کتاب قول می دهم نوشته کریستین دی و ترجمه زهره خرمی است داستان ایدی دختری رنگینپوست است که از کودکی در خانوادهای سفید پوست بزرگ شده اما حالا می خواهد خانواده خود و ریشههایش را بشناسد.
درباره کتاب قول می دهم
ایدی دست از جست وجو برای یافتن داستان خانواده و ریشه هایش برنمی دارد. مادرش هیچ جوابی برای او ندارد و از خردسالی نزد خانواده ای سفید پوست بزرگ شده است. حین این جست وجوها، ایدی و دوستانش در اتاق زیرشیروانی، جعبه ای مرموز پیدا می کنند. درون جعبه تعداد زیادی نامه به امضای شخصی به نام ادیث و عکس زنی که بسیار به ایدی شباهت دارد پیدا میکنند. ناگهان، سوالات بسیاری برای ایدی به وجود می آید: این زن کیست؟ علت شباهت بسیار او به خود ایدی چیست؟ آیا ارتباطی میان او و خانواده اش وجود دارد؟ ایدی باید حقیقت را پیدا کند!
با کریستین دی بیشتر آشنا شویم
کریستین دی (Christine Day) در سیاتل بزرگ شده، در میان دریا، کوه ها و صفحات کتاب های مورد علاقه خود قرار گرفت. اولین رمان او، من می توانم این قول را بدهم، بهترین کتاب سال از کرکوس ، مجله کتابخانه دانشکده، NPR و کتابخانه عمومی شیکاگو و همچنین کتاب افتخار جایزه شارلوت هاک و افتخار جایزه ادبیات جوانان هند آمریکایی بود. کتاب. دومین رمان او، دریا در زمستان ، در 5 ژانویه 2021 در دسترس خوانندگان قرار خواهد گرفت. او همچنین کتاب “او ادامه داد:” ماریا تالچیف را نوشت، بیوگرافی خواننده اولیه در سری جدید با الهام از کتاب پرفروش چلسی کلینتون. کریستین به همراه همسرش در شمال غربی اقیانوس آرام زندگی می کند.
بخشی از کتاب قول می دهم را با هم بخوانیم
4جولای
آتش بازی در محله ی ما ممنوع است. زیرا اینجا پر از دارو درخت و یک عالمه خانه است. برای همین قرار است به اتفاق مامان و بابا به مناسبت چهارم جولای برویم به قرارگاه قبیله ی تولالیپ که تقریباً در سی کیلومتری شمال شهر قرار دارد. آنجا انواع و اقسام وسایل آتش بازی را می فروشند و یک زمین خیلی بزرگ دارند که میشود داخلش آتش بازی کرد. حسابی شلوغ رنگی رنگی و پر هرج و مرج است. فوق العاده است.
مامان و بابا من را به طرف غرفه ها میبرند یک کامیون خوراکی سیار کنار زمین بزرگ و پر از سنگریزه ایستاده و تاکوی مکزیکی اصل میفروشد. هوا پر از بوی گوشت پخته شده ی پرادویه است که با گرد سوزنده ی باروت آن همه آتش بازی قاتی شده ذرات کوچک دوده ی آن را روی تمام پوستم احساس میکنم مامان می پرسد مادی اینها رو لازم نداری؟ مشتش را باز می کند و یک بسته ی کوچک گوش گیر نشانم میدهد
سرم را تکان میدهم و میگویم «نه همین جوری خوبه. ممنون»
غرفه ها را در چند ردیف برپا کرده اند. نزدیکترین غرفه با روبانهای قرمز سفید و آبی تزیین شده و بالای آن با حروف درشت روی پرچم بزرگی نوشته اند آتش بازی غرفه ی روبرویش لیمویی رنگ است و سرتاسرش با رنگ مشکی صورتهای موجودات فضایی و بشقاب پرنده کشیده شده است. یکی دیگر از غرفه ها به رنگ صورتی جیع است و موشکهای رنگی رنگی را مثل دسته گل روی پیشخانش چیده اند. غرفه ی کناری اش آبی است و نشان تیم فوتبال سیاتل سیهاوکس را با الگویی به رنگهای سفید و نقره ای رویش نقاشی کرده اند. عدد ۱۲ را هم کنارش کشیده و عدد ۱ را به شکل برج سوان فضایی در آورده اند.
از این دیوارنگاری خوشم میآید رنگهای براق و خطهای پهن طرحش را دوست دارم با خودم فکر میکنم یعنی اول نقش و الگوی آن را طراحی و بعد آن را درست کرده اند یا قوطی رنگ را برداشته و ذهنی نقاشی کشیده اند. به این هم فکر میکنم که آنها هم مثل من دفتر طراحی با جاهای خاصی برای نقاشی کشیدن دارند یا نه همیشه کنجکاوم دربارهی عادات بقیه ی هنرمندان طرحهای ناتمامشان و منابع الهام بخششان بدانم. همین طور که راه میرویم همه چیز را با ولع نگاه میکنم. پیش از این به قرارگاه بومی ها نیامده بودم هرکسی که نگاهم به نگاهش می افتد به نظر آدم مهمی میرسد. ممکن است بعضی هایشان از اقوام دورم باشند. ممکن است همین الان بی آنکه بدانم از کنار دایی ها خاله ها با بچه هایشان رد شده باشم.
یکهو نسخه ی بی کلام راک اند رول پرچم پرستار با صدایی گوشخراش از ناکجا پخش میشود دوروبرم را نگاه میکنم تا بلندگوها را پیدا کنم ولی به محض اینکه گیتار برقی آهنگ این جمله را می نوازد: «آها بگو میتوانی ببینی؟» چرخ دستی سیار غذا را میبینم که روی تابلوهایش نوشته پیراشکی یومی دارند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.