معرفی کتاب مجموعه خون آشام
معرفی کتاب شبح مرگ (خون آشام 3)
کتاب داستان شبح مرگ – خون آشام سومین جلد از مجموعه پنج جلدی «خون آشام» اثری از «سیامک گلشیری» است که مخاطبین آن نوجوانان و بزرگسالان هستند. موضوع این رمان نوجوان در زمینه وحشت نوشته شده است و شامل ۱۴۴ صفحه می باشد.
درباره کتاب شبح مرگ (خون آشام 3)
نویسنده در پی یافتن یادداشتهای اشکان، پا به خانهی مادرش میگذارد و در آنجا به یادداشتی برمیخورد که دربارهی زندگی مردی است به اسم بهمن که سالها پیش با زن و دو بچهاش در خانهای در شرق تهران زندگی میکردهاند. نویسنده در تلاش برای پیدا کردن یادداشتهای بیشتر، نشانی خانة نامزد اشکان، ریتا، را بهدست میآورد، اما درست لحظهای به آنجا میرسد که او در حال تبدیل شدن به خونآشام است. نریمان که پس از ناپدید شدن اشکان با او نامزد کرده بوده، و فکر میکند هنوز میشود ریتا را درمان کرد، برای نویسنده از راونپزشکی حرف میزند که بیماران لاعلاج را معالجه میکند و از نویسنده میخواهد نشانی خانهی خونآشامها را در اختیارش بگذارد، اما نویسنده حاضر به این کار نیست.
با سیامک گلشیری بیشتر آشنا شویم
سیامک گلشیری به سال 1347، در شهر فرهنگپرورِ اصفهان دیده به جهان گشوده است. او از سال 1369، بعد از فعالیتهایی چند در حیطهی تئاتر و ادبیات نمایشی، به آموختن زبان و ادبیات آلمانی همت گمارد و همزمانْ ادبیات سایر ملل را نیز با علاقه دنبال کرد. در سال 1375، با نگارش رسالهای با عنوان «داستان کوتاه در آلمان»، به دریافت مدرک کارشناسی ارشد رشتهی زبان و ادبیات آلمانی مفتخر شد. فعالیت ادبی سیامک گلشیری، به طور جدی از سال 1373، با چاپ داستانهایی کوتاه در مجلاتی چون آدینه، گردون و کارنامه آغاز گشت.
اغلب آثار مهم گلشیری به شیوه رئالیستی نوشته شدهاند. او در این آثار تصویری دقیق و واقعی از معضلات انسان شهری، به خصوص شهروندان طبقهی متوسط، ارائه داده است.
از میان آثار سیامک گلشیری میتوان به عناوین پیش رو اشاره داشت: «مجموعه خون آشام»، «رُژ قرمز»، «میدان ونک، یازده و پنج دقیقه»، «مهمانی تلخ»، «شب طولانی»، «خفاش شب»، «آخرین رؤیای فروغ»، «چهرهی پنهان عشق»، «نفرین شدگان».
بخشی از کتاب شبح مرگ را باهم بخوانیم
-میتونم با خانوم اربابی صحبت کنم؟
چیزی نگفت. باز هم حرفم را تکرار کردم. پرسیدم اصلاً شماره را درست گرفتهام یا نه. سکوت کرده بود. گفتم: «من چند روز قبل از این که اون اتفاق بیفته، پسرشونو دیدم… الو! گوشی دستتونه؟ الو؟!»
زن پرید وسط حرفم: «دارم گوش میدم.»
-میخوام با خانوم اربابی حرف بزنم.
-خودمم. حرفتونو بزنین.
یک دفعه انگار لال شدم. تمام چیزهایی که آماده کردهبودم بگویم، از ذهنم پریده بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.