معرفی کتاب سفر به مرکز زمین
کتاب سفر به مرکز زمین رمانی علمی تخیلی و اثری هیجانانگیز از ژول ورن است که چندین نسل با آن خاطره دارند.
در کتاب سفر به مرکز زمین ، اکسل که شیفتۀ قضایای علمی است، تحت تأثیر نظریۀ عموی دانشمندش قرار میگیرد. آنها تصمیم میگیرند برای اثبات این نظریه، دست به خطر بزنند و به مرکز زمین سفر کنند؛ جایی که حیواناتی عجیبالخلقه و دنیایی حیرتانگیز انتظارشان را میکشد.
درباره کتاب سفر به مرکز زمین
پرفسور اوتو لیندانبراک استاد کانیشناسی است. او کتابی قدیمی به زبان ایسلندی دارد که درآن اشاره شده است که بعضی دهانههای آتشفشان به اعماق زمین و دنیای زیرین راه دارند، او با برادرزادهاش و یک نفر دیگر به نام هانس سفری را به اعماق زمین آغاز میکنند.
این سفر آنطور که به نظر میآید ساده نیست، زیرا موجوداتی که در زمین سالها قبل منقرض شدهاند هنوز در اعماق زمین زندگی عادیشان را دارند و بعضی از آنها بسیار خطرناکند، این سفر پر از هیجان است و خواننده را با خودش به دنیای خیالی ژول ورن میبرد.
ژول ورن (Jules Verne) را با نام پدر داستانهای علمی تخیلی میشناسند و گفته مىشود که کتابهای او رؤیاهایى هستند که به حقیقت پیوستهاند. زیرا او در آنها شگفتىهاى اختراعات مدرن مانند زیردریایى، هواپیما و تلویزیون را سالها پیش از اختراعشان شرح داده است. سفر به مرکز زمین یکی از مشهورترین آثار او محسوب میشود.
اقتباس سینمایی از کتاب سفر به مرکز زمین
اولین اقتباس از این کتاب در سال 1959 بود که «هنری لوین» کارگردان آمریکایی با اقتباس از داستان ژول ورن فیلمی به نام سفر به اعماق زمین را ساخت.
بعد از فیلم اقتباسی و موفق ساختهی «هنری لوین» در سال 1977 «ریچارد اسلاپشینسکی»کارگردان استرالیایی بر پایهی داستان ژول ورن انیمیشنی خاطرهانگیز ساخت. شاید متولدین دهه شصت کارتون نوستالژیک سفر به مرکز زمین را با صدای ماندگار«نصراله حمیدی» در نقش پروفسور لیندنبراک را به یاد بیاورند.
جدیدترین اقتباس از کتاب سفر به مرکز زمین در سال 2008 میلادی بود. «اریک برویگ» کارگردان این فیلم بود.
با ژول ورن بیشتر آشنا شویم
ژول ورن نویسندهی فرانسوی است که هیجان پژوهشهای علمی را با جذابیت داستان درآمیخت و ژانر مهیج علمی-تخیلی را به وجود آورد. از ژول ورن به عنوان پدر ژانر علمی-تخیلی مدرن یاد میشود. از آثار او اقتباسهای سینمایی بسیاری شده است. از کتابهای مهم ژول ورن میتوان به «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» و «دور دنیا در هشتاد روز» اشاره کرد.
در بخشی از کتاب سفر به مرکز زمین می خوانیم
اگر اضافه کنم که عموجان با گامهای حسابشده یک متری قدم برمیداشت، و اگر بگویم هنگام راه رفتن مشتهایش را سفت گره میکرد، که نشان از خلقوخویی تند و جوشی داشت، آنقدر از اخلاق او شناخت پیدا میکنید که هیچ علاقهای به همنشینی با او نداشته باشید.
او در خانه کوچکش در خیابان کونیک زندگی میکرد، خانهای نیمهچوبی و نیمهآجری، با بام دوشیب دندانهدار. خانهاش مشرف به کانالهای پرپیچوخمی بود که در وسط قدیمیترین محله هامبورگ یکدیگر را قطع میکردند، محلهای که خوشبختانه حریق سال ۱۸۴۲ به آن آسیبی نرسانده بود.
آن خانه قدیمی کمی کج شده و رو به کوچه شکم داده بود؛ بامش مانند کلاه لبهدار یک دانشجوی توگِندبوند۵ یکوری روی سرش قرار داشت؛ استواریاش تعریفی نداشت، اما در کل، به لطف درخت نارون پیری که در نمای خانه محکم جای گرفته بود و در فصل بهار غنچههایش را از ورای شیشه پنجرهها میگستراند، ریخت و قیافه بدی نداشت.
عموجان، در مقام یک پروفسور، وضع مالی بدی نداشت. کل خانه به او تعلق داشت، هم خانه و هم محتویاتش که عبارت بود از دخترخوانده هفدهسالهاش گرویبن که اهل ویرلاند بود، کلفت مارت و من. من چون در مقام دوگانه برادرزاده و یتیم قرار داشتم، عنوان دستیاری در انجام دادن آزمایشات را نیز کسب کردم.
باید اعتراف کنم که علاقه زیادی به زمینشناسی داشتم؛ انگار خون کانیشناسی در بدنم جاری بود و هرگز از آن سنگهای باارزش حوصلهام سر نمیرفت.
رویهمرفته، با وجود بیحوصلگیهای صاحبخانه، میتوانستم به خوبی و خوشی در خانه خیابان کونیک زندگی کنم؛ زیرا با وجود رفتار کم و بیش خشنش، به من بیعلاقه نبود. اما این مرد اصولاً هیچ بویی از شکیبایی نبرده بود و همیشه عجله داشت.
وقتی در ماه آوریل، در گلدانهای سفالی سالنش اسپرک و نیلوفرپیچ میکاشت، هر روز صبح به طور مرتب برگهایشان را به سمت بالا میکشید تا زودتر رشد کنند.
در برابر چنین فرد عجیبی چارهای جز اطاعت کردن نداشتم. پس با عجله به اتاق کارش رفتم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.