معرفی کتاب زیر درختچه ی یاسمن
میا کوتو نویسندهی سفیدپوستی است که قهرمانان داستانهایش سیاهپوستاند. او در رمان «زیر درختچهی یاسمن» به جهان درهمتنیدهی اسطوره-واقعیت پناه میبرد تا تمامی بحران سایهانداخته بر سرزمینش را از جنگهای بیحاصل نقد کند. روایتها بسیار جذاب و بدیع هستند و خط کلی روایت از خلاقیتی مثالزدنی برخوردار است.
درباره کتاب زیر درختچه ی یاسمن
کتاب «زیر درختچهی یاسمن» داستان یک افسر پلیس، به نام ایزیدین نائیتا، که به کشف راز جنایتی غریب فرستاده شده و نیز داستان مردِ مُردهای، به نام ارملیندو، است که بیست سال بعد از مرگش، در تن این افسر پلیس حلول کرده است.
جنایتی که ایزیدین در کتاب «زیر درختچهی یاسمن» باید راز آن را کشف کند، در قلعهای پَرت اتفاق افتاده است.
مقتول، مردی است به نام واستسومه که مدیریت قلعه را بهعهده دارد. قلعه، مأمنِ سالمندانی آواره و بیجاومکان است و با ورود ایزیدین و پرستارِ همراه او، مارتا، به قلعه و آغاز تجسس برای پیدا کردن قاتل واستسومه، پای خردهروایتهایی متعدد به کتاب «زیر درختچهی یاسمن» باز میشود؛
خردهروایتهایی که هر یک متعلق به یکی از سالمندانِ ساکن قلعه است. هرکدام از این سالمندان، با نقل روایت خودشان از قتل واستسومه، مدعی میشود که خودش قاتل واستسومه است و اینگونه معمای قتل واستسومه پیچیدهتر میشود و حقیقت در پردهای از ابهام قرار میگیرد.
از طرفی در تن ایزیدین، ارملیندوی مُرده جا خوش کرده و او نیز بهعنوان یکی از راویان کتاب «زیر درختچهی یاسمن» عنان روایت را به دست میگیرد و چنین است که ما در این رمان با روایتهایی تودرتو و درهمتنیده و هزارتویی ساختهوپرداخته از خیال و افسانه و واقعیت روبهرو میشویم.
با میا کوتو آشنا شویم
آنتونیو امیلیو لیته کوتو (António Emílio Leite Couto)، معروف به میا کوتو (Mia Couto)، متولد 1955، داستاننویس، شاعر، روزنامهنگار و بیولوژیست موزامبیکی است. پدر و مادر کوتو سفیدپوست و از مهاجران پرتغالیای بودند که در دهۀ 1950 میلادی به موزامبیک، که آن موقع مستعمرۀ پرتغال بود، مهاجرت کردند. کوتو فارغالتحصیل رشتۀ زیستبومشناسی و از مهمترین نویسندگان معاصر آفریقا است. از آثار او میتوان به رمانهای «دیار خوابگردی»، «آخرین پرواز فلامینگو»، «اعتراف مادهشیر» و «رودی به نام زمان» اشاره کرد.
در بخشی از کتاب زیر درختچه ی یاسمن می خوانیم
درخت. فقط درختچهی یاسمن است که قدری از افکار شبانهاش را به من اختصاص میدهد.
درختچه در ایوان قلعهی استعماری است. این ایوان شاهد تاریخ فراوانی بوده. از آن بَرده، عاج و پارچه بارِ کشتی کرده و بردهاند. توپهای پرتغالی از باروهای سنگی آن به کشتیهای هلندی شلیک کردهاند. کمی مانده به پایان دورهی استعماری تصمیم گرفتند آنجا زندانی بسازند و انقلابیونی را که علیه سلطهی پرتغال میجنگیدند آنجا حبس کنند. پس از استقلال پناهگاهی موقت برای سالمندان شد. با آمدن اینها قلعه رو به ویرانی گذاشت. بعد جنگ داخلی شد و هنگامهی درو کردن مرگ. اما میدان کارزار از قلعه دور بود. جنگ که تمام شد، پناهگاه به حال خود باقی ماند و کسی ادعا نکرد آنجا ارث پدر اوست. اینجا زمان تهی از رنگ شد، سکوت و خلأ همهچیز را خشکاند. من مانند نیایی بعید خود را در این مکان ناهنجار، چون سایهی پرپیچوتابی، جا کردهام.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.