معرفی کتاب روباهی به نام پکس
کتاب روباهی به نام پکس اثر پرفروش و به یادماندنی سارا پنی پکر، داستان رفاقت صمیمانه یک پسربچه و روباهی را روایت میکند که روزگار با جدایی نابهنگامشان درسهای بزرگی به آنها میدهد. این کتاب پرفروش در سال 2017 جایزه یادبود جودی لوپز را در بخش ادبیات کودک و نوجوان از آن خود کرد.
درباره کتاب روباهی به نام پکس 1
هیچ چیز نمیتواند«پیتر» و «پکس» رااز هم جدا کند. هیچ چیز. حتی جنگ!
با سارا پنی پکر بیشتر آشنا شویم
سارا پنی پکر، زاده ی 9 دسامبر 1951، نویسنده ی آمریکایی کتاب های کودک و نوجوان است.پنی پکر در ایالت ماساچوست به دنیا آمد. او تا به حال حدود بیست کتاب کودک و نوجوان را به رشته ی تحریر درآورده که اغلب آن ها با اقبال مخاطبین مواجه شده اند.
پنی پکر در طول دوران نویسندگی خود، موفق به کسب جوایز متعددی شده است. او به منظور صحبت درباره ی ادبیات و ترویج نویسندگی و مطالعه ی کتاب، سفرهای زیادی را در برنامه ی کاری خود قرار می دهد
بخشی از افتخارات و جوایز کتاب روباهی به نام پکس
- نامزد دریافت جایزه ملی کتاب در بخش ادبیات کودک و نوجوان سال 2016
- حضور در لیست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز
- دریافت مدال خوانندگان جوان کالیفرنیا در سال 2018
- دریافت جایزه یادبود جودی لوپز برای ادبیات کودکان سال 2017
- دریافت جایزه ویلیام آلن وایت در بخش داستان کودک و نوجوان سال 2019
- نامزد جایزه گودریدز در بخش داستان کودک و نوجوان سال 2016
در بخشی از کتاب روباهی به نام پکس میخوانیم
وقتی نور در چشمهای پکس افتاد، کمی ترسید اما از جایش تکان نخورد. مردمک چشمهایش عادت کرد و پکس دید که مرد قوز کرده تا او را نگاه کند. پکس همچنان از جایش تکان نخورد. پنجهاش در هوا مانده بود و ظرف شیشهای هنوز بین دندانهایش بود. پکس به چهرهی مرد خیره شده بود و مرد هم او را نگاه میکرد.
مرد زیر لب چیزی گفت و به چانهی خود دست کشید. بعد شروع کرد بلند بلند خندیدن. پکس پنجهاش را کمی پایین آورد ولی همچنان به مرد نگاه میکرد تا ببیند چه کار میکند. پدر صاحبش باز هم بلند خندید. بعد ایستاد و درِ چادر را کنار زد. بعد هم با پا به سمت خروجی چادر اشاره کرد.
پکس منظورش را فهمید. مرد این کار را قبلاً زیاد انجام داده بود. کنار در خانهشان، کنار در لانهاش؛ یعنی برو! همین الان برو و من کاری با تو ندارم. پکس به این قرارداد اطمینان داشت! پس به سرعت از کنار مرد رد شد و در تاریکی شب از چادر بیرون رفت.
تا وقتی به دامنهی تپه رسید سرعتش را کم نکرد. ظرف شیشهای را زیر خاک قایم کرد. نزدیک صبح شده بود و پکس کمی قوز کرد تا رفت و آمدهای توی اردوگاه را برانداز کند. با اینکه مطمئن بود هیچکسی او را دنبال نکرده است، با این حال سمت شرق رفت و حدود نیم ساعت اردوگاه را دور زد تا دوباره به سمت رودخانه حرکت کند.
وقتی پکس برگشت، رانت بیدار شده بود و برای اولین بار بعد از انفجار، داشت تلاش میکرد که بایستد. اما بریسل موافق نبود و میخواست که رانت دوباره بنشیند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.