معرفی کتاب دختر گمشده
آن اورسو، نویسندهی پرافتخار و نامزد جایزهی کتاب ملی برای رمان پسر واقعی، اینبار با اثری جادویی بازگشته است. او در کتاب دختر گم شده، که عنوان بهترین اثر Publishers Weekly را به خود اختصاص داده، به روایت ماجرای کلارک و آیریس، دوقلوهای همسانی میپردازد که از کودکی هر فعالیتی را با هم انجام دادهاند.
اما حالا که به کلاس پنجم رسیدهاند، تغییری بزرگ برایشان رقم خورده است. داستانی متفاوت از قدرت تخیل، بزرگ شدن و محدودیتهای دوست داشتن.
درباره کتاب دختر گمشده
درباره آن اورسو بیشتر بدانیم
او نویسندهی چندین کتاب تخیلی برای نوجوانان است. کتاب پسر واقعی نوشتهی آن اورسو از جمله کتابهاییست که نامزد جایزهی کتاب ملی شده و کتاب دیگر او به نام Breadcrumbs توسط آمازون، Publishers Weekly و Library Library به عنوان بهترین کتاب سال معرفی شده است. آن اورسو اکنون در دانشگاه هملاین مشغول به تدریس است
در بخشی از کتاب دختر گمشده میخوانیم
در آشپزخانه منتظر آمدن پلیس شدم. اما بوی تند کتری سوخته با تأکید بر نیاز من به بالاآوردن ته حلقم را میسوزاند. پس خودم را به ایوان جلویی رساندم، روی پلهی اول نشستم و تلاش کردم خودم را آرام کنم. همینطور سعی میکردم با تلفن همراه ایمی تماس بگیرم.
همچنان روی پیغامگیر بود و آن پیام کوتاه و سریع مدام قول میداد که تماس خواهد گرفت. ایمی همیشه بلافاصله تماس میگرفت. سه ساعت گذشته بود و من پنج بار پیغام گذاشته بودم. اما ایمی هنوز تماس نگرفته بود.
برایم غیرمنتظره بود. به پلیس گفتم که ایمی هیچوقت با وجود کتری روی اجاق روشن خانه را ترک نمیکند. و یا در را باز نمیگذارد. و یا میز اتوی آمادهای که لباس روی آن باشد. او از آن زنهای شلختهای نبود که شوهرشان را خانهخراب میکنند. حتا اگر خودش میخواست هم نمیتوانست اینگونه باشد.
او در مدت ماه عسل دوهفتهایمان در ساحل فیجی، دمار از روزگار من درآورده بود. با خواندن کتاب سرگذشت پرندهی کوکی با سختگیریهایش مبارزه میکردم و او درحالیکه داستان مرموز کتاب مرا به هیجان آورده بود سرزنشگر و عصبانی نگاهم میکرد.
از زمانیکه به میسوری نقلمکان کرده بودیم، چون بیکار بود و در خانه میماند، زندگیاش معطوف به انجام درست و دقیق کارهای کوچک و کماهمیت شده بود. لباسها باید همه اتو میشدند.
شواهد اتاق نشیمن نشان میداد درگیری رخ داده است. دیگر میدانستم ایمی تماس نخواهد گرفت. میخواستم هرچه زودتر مرحلهی بعدی را شروع کنم.
بهترین زمان روز بود. آسمان آبی بدون ابر ماه جولای و نور خورشید که بهآرامی بهسوی شرق میتابید همهچیز را مثل نقاشیهای فلاندری طلایی و درخشان کرده بود. پلیس رسید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.