معرفی کتاب دختری که ماه را نوشید
جادوگر مهربانی اشتباهی به جای نور ستاره به یکی از نوزادانی که نگهداری میکند نور ماه میخوراند و این نوزاد دارای قدرت جادویی میشود. کتاب دختری که ماه را نوشید! نوشتهی کلی بارن هیل با ترجمه روان فروغ منصور قناعی از انتشارات پرتقال که یکی از پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز است به زندگی این دختر جادویی و عجیب میپردازد.
درباره کتاب دختری که ماه را نوشید
زانِ پیر، جادوگر دلرحمی است که به نوزادان قربانی و رهاشده در جنگل کمک میکند و آنها را در طرف دیگر جنگل به خانوادههایی میسپارد که توانایی نگهداری ازشان را داشته باشند.
ماجرا از روزی شروع میشود که زان به جای نور ستاره، نور ماه را به یکی از نوزادان میخوراند. زان بهخوبی میداند که نباید قدرت جادویی ماه را دستکم بگیرد و نوزاد را به حال خود رها کند؛ پس چارهای میاندیشد تا نوزاد با قدرتی که دارد، به خودش و دیگران آسیب نرساند. اما چگونه میتوان مانع قدرت ماه شد؟
کلی بارن هیل را بیشتر بشناسیم
او با نام کامل کلی ریگن بارنهیل نویسندهای آمریکایی است که در سال 1973 به دنیا آمد. او را بیشتر به خاطر آثار فانتزیای میشناسند که برای نوجوانان مینویسد و از میان سایر آثار او میتوان به مواردی مانند پسر زن جادوگر، داستان خیلی واقعی جک و … اشاره کرد.
افتخارات کتاب دختری که ماه را نوشید
- جزو لیست پرفروشترینهای نیویورک تایمز
- برندهی جایزهی نیوبری سال 2017
- بهترین کتاب نوجوان هفتهنامه سرگرمی در سال 2016
- بهترین کتاب سال 2016 کتابخانه عمومی نیویورک
- بهترین کتاب سال 2016 کتابخانه عمومی شیکاگو
- یکی از 20 کتاب برتر آمازون در سال 2016
- بهترین کتاب هفتهنامه پابلیشرز ویکلی در سال 2016
در بخشی از کتاب دختری که ماه را نوشید میخوانیم:
وقتی لونا پنج سالش شد، جادویش هم پنجبرابر شده بود. ولی همهی جادو درونش باقی مانده بود و با پوست و گوشت و خونش آمیخته بود. توی تکتک سلولهایش بود. کاملاً ساکن، پر از آمادگی و بدون هیچ فشاری.
گلرک غرغرکنان گفت: «نمیشه اینجوری پیش بره. هر چقدر بیشتر جادو جمع کنه، ممکنه جادوی بیشتری فوران کنه.» برای بچه شکلک درآورد و او را به قهقهه انداخت. «به حرفم میرسی.» سعی کرد جدی به نظر برسد.
زان گفت: «تو که نمیدونی. شاید هیچ جادویی بیرون نیاد. شاید هیچی برامون سخت نشه.»
جدا از وظیفهی سختی که در قبال بچههای رهاشده داشت، از چیزهای سخت متنفر بود و چیزهایی که غمانگیز بودند و چیزهای چندشآور. اگر میتوانست، ترجیح میداد به آنها فکر نکند. کنار دختر مینشست و با هم حباب درست میکردند و با جادو هرکدامشان را به رنگی درمیآوردند. دختربچه دنبال حبابها میدوید، با دست میگرفتشان و روی غنچهی گلها، پروانهها و برگهای درختان میگذاشت. حتی گاهی داخل یک حباب میرفت و روی چمنها غلت میخورد.
زان گفت: «اینهمه زیبایی وجود داره. چطور میتونی به چیز دیگهای فکر کنی؟»
سینا کاظمی (خریدار محصول) –
برای هدیه به دوستم خریدم . خیلی دوسش داشت 😍