معرفی کتاب جین ایر 2
رمان جین ایر عاشقانهای کلاسیک به قلم شارلوت برونته، نویسندهی نامدار ادبیات بریتانیاست. در کتاب جین ایر – جلد دوم ادامهی ماجراهایی را پی خواهید گرفت که در جلد نخست این اثر خوانده بودید. گفتنی است که کتاب پیش رو، از سوی نشریهی گاردین، یکی از برترین رمانهای انگلیسی تمام دورانها لقب گرفته است.
درباره کتاب جین ایر 2
کتاب جین ایر نخستین بار در سال 1847 به انتشار رسید. قهرمان این اثر دختری جوان به نام جین ایر است که با سرگذشت تلخ و تأثربرانگیز خود، نظر هر خوانندهی حساسی را به خود جلب میکند. جین که از همان آغاز سنین کودکی از نعمت برخورداری از پدر و مادر بینصیب شده، ابتدا، برای ایامی چند، در خانهی یکی از بستگان سختگیر خود، و بعد، تا سر رسیدن ایام جوانی، در نوانخانهای محقر، به زندگی ادامه میدهد.
با آغاز جوانی امّا، اینطور به نظر میرسد که ستارهی اقبال سرانجام نظری نیز به جینِ بینوا نموده است. چنانکه به نظر میرسد پس از سالهایی مملو از رنج و عذاب، سرانجام دورانی آکنده از آسایش و خوشبختی در زندگی دخترک یتیم داستان ما آغاز گشته است. ماجرا از این قرار است که جین، پس از ترک نوانخانه، به عنوان معلم سرخانه، وارد خانهی مردی متمول و اشرافی به نام آقای راچستر میشود. جین بناست در خانهی این مرد، به تربیت کودکی بهسرپرستیگرفتهشده بپردازد. در ابتدا تمام امور به نحوی عالی پیش میروند. آقای راچستر نه از موضع بالا به پایین، بلکه همچون دوستی صمیمی با جین رفتار میکند.
جین نیز، در مقابل، ضمن قدردانی از الطاف آقای راچستر، از مواهب زندگی در خانهی اعیانی او به تمامی بهره میگیرد. کمی بعد، اوضاع حتی از این نیز رؤیاییتر میشود. آقای راچستر به جین ایر دل میبازد و با خلوصی عاشقانه از او خواستگاری میکند. جین نیز میپذیرد و در عالم خیال، خود را خوشبختترین زن جهان تصور میکند. تا اینکه کشف واقعیتی شوم، یکشبه تمام این خیالات خوش را محو و نابود میسازد.
اقتباس از کتاب جین ایر
رمان جین ایر تاکنون الهامبخش خلق آثار اقتباسی فراوانی در عالم تئاتر و سینما شده است. یکی از معروفترینِ این اقتباسها، فیلم سینمایی جین ایر به کارگردانی کری فوکوناگا است. این اثر تماشایی در سال 2011 به اکران عمومی درآمد. میا واشیکوفسکا، مایکل فاسبندر و جودی دنچ، از جمله بازیگران مشهوریاند که در فیلم سینمایی جین ایر به ایفای نقش پرداختهاند.
با شارلوت برونته بیشتر آشنا شویم
شارلوت برونته در سال ۱۸۱۶ در تورنتون، همپشر انگلستان متولد شد. او نویسنده و شاعر انگلیسی بود. دو خواهر او به نامهای امیلی برونته و آن برونته هم از نویسندگان انگلیسی هستند که هر دو عمر کوتاهی داشتهاند.
شارلوت برونته زندگی پرماجرا اما کوتاهی داشت. او در سال 1855، بر اثر بیماری تیفوس از دنیا رفت. با این حال، فعالیتهای ادبی شارلوت در طول همین عمر کوتاه سی و هشتساله چنان پربار و غنی بود که برای جاودانه ساختن نام او در تاریخ ادبیات انگلستان کفایت کند.
در بخشی از کتاب جین ایر 2 می خوانیم
همانطور که لباس میپوشیدم، فکر کردم نکند تمام اتفاقهای دیشب خواب و خیال بوده. تا وقتی دوباره آقای راچستر را نمیدیدم و او عشق و پیمانش را تکرار نمیکرد، نمیتوانستم مطمئن باشم.
وقتی موهایم را مرتب میکردم، صورتم را در آینه نگاه کردم و متوجه شدم که دیگر عادی نیست. چهرهام پرامید شده و رنگ زندگی گرفته بود. انگار چشمانم به چشمهی وصال باز شده و از امواج تابناکش فروغ گرفته بودند. قبلاً بارها پیش آمده بود که دلم نمیخواست به چهرهی اربابم نگاه کنم، چون میترسیدم از نگاهم خوشش نیاید، اما حالا مطمئن بودم میتوانم صورتم را مقابلش بگیرم، بیآنکه عشق او را نسبت به خودم سرد کنم. یک پیراهن تابستانی ساده، اما تمیز و سبک از گنجهام برداشتم و پوشیدم. تابهحال لباسی چنین برازنده نپوشیده بودم، چون هیچ لباسی را با این همه شادمانی نپوشیده بودم.
وقتی به راهروی طبقهی پایین دویدم از اینکه آن شب طوفانی جایش را به صبح دلانگیز ماه ژوئن داده بود تعجب نکردم. از لای در شیشهای نسیمی تازه و معطر به داخل میوزید. وقتی من آنقدر خوشحال بودم حتماً طبیعت هم سرحال بود. یک زن گدا و پسرکش (هر دو رنگپریده و ژندهپوش) از گذرگاه بالا میآمدند. دویدم و هر چه پول در کیفم بود به آنها دادم حدود سهچهار شیلینگ. آنها هم باید در شادی من شریک میشدند. کلاغها قارقار میکردند و پرندگانِ سرخوش آواز میخواندند، اما هیچچیز خوشآهنگتر و شادتر از قلب مسرور من نبود.
خانم فرفاکس با قیافهای عبوس سرش را از پنجره بیرون آورد و با لحنی ناراحت گفت: «دوشیزه ایر، نمیآیید صبحانه بخورید؟» موقع خوردن صبحانه سرد و ساکت بود، اما زود بود که موضوع را برایش توضیح بدهم. باید صبر میکردم تا خود ارباب قضیه را روشن کند. خانم فرفاکس هم باید منتظر میماند. صبحانهام را خوردم و به طبقهی بالا دویدم. آدل از کلاس درس بیرون میآمد.
– کجا میروی؟ موقع درس است.
– آقای راچستر گفت بروم پیش پرستارم.
– خودش کجاست؟
به اتاقی که آن را ترک کرده بود اشاره کرد و گفت: «آنجا.» وارد اتاق شدم. آقای راچستر آن جا ایستاده بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.