یک بار مستندی دیدم درباره ی اختاپوس هایی که به یک چشم برهم زدن رنگ عوض می کردند؛ اما حتی آن ها هم نمی توانستند به سرعت بریت از شدت انزجار سبز بشوند. چشمانش را می بندد؛ به سختی آب دهانش را قورت می دهد و حاضر نیست برگردد و پشت سرش را نگاه کند.
صدا دوباره به گوش می رسد. منشا صدا باید جایی نزدیک فروشگاه دیلیاز باشد که رو به رویمان قرار دارد.
«چرا خودشه! بریت گات! وای خدا! از همه ی بچه های مدرسه، تو آخرین کسی هستی که انتظار داشتم اینجا ببینمت! بعد تازه خرید هم کردی! دیگه وقتش شده که اون سوییشرت رو عوض کنی نه؟ یادم باشه حتما این رو توی وبلاگم بنویسم! بریت گات اومده خرید! در ملا عام!»
نگاه خیره ام را از صورت وحشت زده ی بریت برمی دارم و صدا را دنبال می کنم. صدا مال دختری به سن و سال ما و کوتاه قدتر از ما است که صورت کاملا گردی دارد و نصف لوازم آرایش فروشگاه میسیز را به صورتش مالیده است. موهایش را بافته و بالای سرش جمع کرده و با یک کش گنده ی سفید و پاپیون دار بسته است. موهای زیبایی دارد؛ یگ بادگیر چسبان و شلوار یوگا پوشیده که آن قدرها که خودش فکر می کند بهش نمی آید. انگشتانش را با آن ناخن های مرتب مانیکورشده و فرنچ شده دور یک کیف گوچی دسته دار مدل جی جی پلاس پیچیده؛ البته اگر اشتباه نکرده باشم. ذهنم فورا آمار کیف را درمی آورد؛ زیپ دار، دسته های چرمی دست دوز، یک و نیم وجب فضای کافی برای داخل کردن دست. به نظر می رسد سه چهارمش پر باشد و احتمالا هیچ کدام از اقلام داخلش به اندازه ی خود کیف ارزشمند نیستند. همان طور که معلوم است، سه دختر پشت سر این خانم گوچی دار ایستاده اند و به هر حرفی که می زند نخودی می خندد. دخترک تندتند راه می افتد به سمت بریت؛ فعلا کاری به کار من ندارد هرچند همراهانش با جدیت وراندازم می کنند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.