معرفی کتاب بی صدایی
در کتاب بیصدایی یکی از پرفروشترینهای نیویورک تایمز به قلم ریچل مید، با دختر شجاع و فداکاری آشنا میشوید که با سلاح صدا، به جنگ تهدیدات بزرگی علیه دهکدهاش میرود. این اثر فانتزی و هیجانی مضامینی همچون عشق، فداکاری و شجاعت را با چاشنی داستانهای افسانهای و اسطورهها به زیبایی به تصویر میکشد.
درباره کتاب بی صدایی
تا جایی که فِی به خاطر می آورد، هیچ وقت هیچ کس در روستای محل زندگی اش نمی توانسته چیزی بشنود. زمین سنگلاخی و بهمن های مکرر، ترک کردن روستا را غیرممکن ساخته و مردم این منطقه به کمک کشوری پادشاهی و اسرارآمیز در دوردست ها، غذای خود را به دست می آورند.
اما زمانی که اهالی روستا کم کم بینایی خود را از دست می دهند، ارسال غذا با مشکل مواجه شده و گرسنگی بر مردم چیره می شود. تا این که یک شب، صدایی کرکننده، فِی را از خواب بیدار می کند.
حالا صداها به سلاح او تبدیل شده اند. فِی با پیشروی داستان تصمیم می گیرد که هم بفهمد چه اتفاقی برایش افتاده. و هم با خطراتی که روستایش را تهدید می کنند، به مبارزه برخیزد. در این مأموریت سرنوشت ساز، معدن چی جذابی با او همراه می شود . و این دو با هم پا به سفری می گذارند که زندگی شان را برای همیشه تغییر خواهد داد.
با ریچل مید بیشتر آشنا شویم
ریچل مید، زاده ی 12 نوامبر 1976، رمان نویس آمریکایی است. مید در بوستون به دنیا آمد و اکنون در نزدیکی سیاتل زندگی می کند. او سه مدرک تحصیلی مختلف دارد. کارشناسی مطالعات عمومی از دانشگاه میشیگان، کارشناسی ارشد مطالعه ی تطبیقی ادیان از دانشگاه میشیگان غربی و کارشناسی ارشد تدریس از دانشگاه واشنگتن.
او همزمان با تدریس، اوقات فراغت خود را به نوشتن اختصاص می داد. تا این که اولین رمان خود را به طور رسمی به انتشار رساند. ریچل مید سپس کار تدریس را رها کرد تا به نویسنده ای تمام وقت تبدیل شود.
در بخشی از کتاب بی صدایی می خوانیم
نیاکان ما قرنها پیش از آن طرف ،کوه جایی که پر از دره های حاصلخیز و مناسب برای پرورش مواد غذایی مختلف بود به اینجا مهاجرت کردند درست در همان زمانها بود که قدرت شنواییشان را از دست دادند و بهمن شدیدی با صخره ها و تخته سنگهایی بلندتر از قد هر انسان، راه برگشتشان را بست.
اینطور بود که نیاکان ما اینجا گرفتار شدند و دیگر نتوانستند هیچ نوع محصولی را پرورش بدهند
بعد از این اتفاق مردم ما توانستند با ساکنان مناطق پایین کوهستان قراردادی را به این شکل تنظیم کنند . که هر روز بیشتر مردم دهکده یا همان معدنچی ها توی معدن های اینجا کار میکنند . و فلزات گرانبها را از دل آنها بیرون می کشند خدماتی ها این فلزها را توسط خطوط ارتباطی به پایین کوهستان میفرستند
در عوض چون ما نمیتوانیم در دهکده مان محصولات کشاورزی پرورش دهیم آنها برایمان محموله های غذا میفرستند.
این قرارداد سالها به خوبی اجرا میشد . و هر کس کار خودش را می کرد؛ تا اینکه بعضی از معدنچیها بینایی شان را از دست دادند و دیگر نتوانستند کار کنند. و خب وقتی میزان فلزاتی که به پایین ارسال میشود، کم باشد، مقدار غذایی هم که به بالا برمیگردد، کمتر از قبل است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.