معرفی کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم
کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم! نوشتۀ دیوید بدیل رمانی طنزگونه و تخیلی از زبان پسر بچهای به نام بری است که رویای داشتن پدر و مادر بهتری در سر دارد و روزی با محقق شدن رویایش و حق انتخاب والدین، اتفاقات عجیب و هیجان انگیزی برایش رخ میدهد. این اثر پرفروش انگلیسی، مورد اقتباس فیلمی با همین نام نیز قرار گرفته است.
درباره کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم
«بری بِنِت» از اسمش متنفّر است. در واقع، این دومین مورد از فهرست چیزهایی است که بهخاطرشان پدر و مادرش را سرزنش میکند. اولین مورد هم این است: «خستهکننده هستند!» ولی دنیای دیگری وجود دارد که در آن، اینطور نیست که پدر و مادرها صرفاً بچه داشته باشند. قضیه خیلی فراتر از این حرفهاست.
آنجا بچهها اجازه دارند والدین خودشان را انتخاب کنند. برای بَری، این مثل رویایی است که به حقیقت پیوسته؛ ولی خب همه چیز به آن سادگی که به نظر میرسد نیست…
پسرک بازیگوش داستان پا به دنیایی میگذارد که در آن بچهها پدر و مادرشان را خودشان انتخاب میکنند! کتابی پر از عکس و هیجان و ماجرا که به بچهها هشدار میدهد: «مواظب باشید چه آرزویی میکنید…!»
با دیوید بدیل بیشتر آشنا شویم
دیوید لیونل بدیل(David Baddiel) (متولد ۲۸ می۱۹۶۴) کمدین و رمان نویس برتانیایی است. وی در شهر نیویورک زاده شد و وقتی که چهار ساله بود خانوادهاش به بریتانیا مهاجرت کردند.
پدرش کولین برایان بدیل(زادهٔ ولز) شیمیدان بود. مادرش سارا یک پناهنده بود که از رژیم آلمان نازی فرار کرده بود. وی زمانی که فرزندش دیوید پنج ماهه بود، در سال ۱۹۳۹ همراه با شوهرش به بریتانیا فرار کرده بود. پدر و مادر دیوید هر دو یهودی بودند. دیوید در شمال لندن بزرگ شد. وی دارای مدرکپی اچ دی زبان انگلیسی است.
بخشی از کتاب به یک بابا و مامان مناسب نیازمندیم را با هم بخوانیم
بری پنت همیشه از اسمش ناراضی بود به نظرش این اسم برای یک پسربچه ی امروزی نه ساله – تقریباً ده ساله – از مد افتاده و ابلهانه بود.
دوست های دیگرش اسم هایی مثل چیک لوکاس یا تاج داشتند. در واقع اسم هایشان مثل اینها نبود؛ دقیقاً خود همین ها بود. چیک بهترین دوست شماره ی یک بری بود لوکاس بهترین دوست شماره ی دو و تاج هم بهترین دوست شماره ی سه.
البته گاهی اوقات ترتیبشان برعکس می شد و تاج در جایگاه بهترین دوست شماره ی یک قرار می گرفت. ترتیبشان هرچه که بود اسم هیچ کدامشان چیزی در مایه های بری نبود. او حتی کسی را نمی شناخت که اسمش شبیه او .باشد مثلاً هیچ کس را نمی شناخت که از این جور اسم هایی که از سال ۱۹۵۳ به بعد دیگر کسی روی پسرش نگذاشته است
انتخاب اسم فقط یکی از چیزهایی بود که بری پدر و مادرش را به خاطرش سرزنش می کرد؛ البته این موضوع در فهرست بری جزء موارد خیلی مهم بود.
در حقیقت این فهرستی است که بری همیشه زیر بالش تختش قایم میکند.
چیزهایی که به خاطرشان والدینم را سرزنش میکنم
- خسته کننده هستند.
- اسمم را بری گذاشته اند میبینید گفتم که این موضوع جزء موارد مهم فهرست است.
- همیشه خسته هستند.
- به من اجازه نمیدهند با کامپیوتر بازی کنم.
- برایم بازی ویدیویی یا لحاف لیونل مسی نمی خرند.
- خیلی خیلی خیلی سخت گیر هستند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.