معرفی کتاب بلندیهای بادگیر
کتاب بلندیهای بادگیر، رمانی سرشار از عشق آتشین و اثر امیلی برونته است. داستان عشق هیث کلیف و کاترین ارنشا که با مشکلات زیادی روبرو هستند. عشقی نافرجام که سرانجام دو عاشق و بسیاری از اطرافیانشان را به نابودی میکشاند.
کتاب بلندی های بادگیر اولین بار در سال ۱۸۴۷ به چاپ رسید. نویسنده این اثر، امیلی برونته، برای اینکه بتواند کتابش را منتشر کند و تضمینی برای فروش و خوانده شدنش داشته باشد، آن را با نام مستعار «الیس بل» منتشر کرد.
علی اصغر بهرامبیگی اولین کسی بود که در ایران دست به ترجمه این کتاب زد و آن را در سال ۱۳۳۵ با نام عشق هرگز نمیمیرد، ترجمه کرد. از همین رو، بسیاری از مترجمان، این عنوان را نیز به کتاب خود اضافه میکنند.
درباره کتاب بلندی های بادگیر
«داستان زندگی او، آقا، درست مثل زندگی یک فاخته پر از آشفتگی است. من همه چیز زندگی او را میدانم. جز آنکه کجا به دنیا آمده و والدین او که بودند و ثروت اولیهاش را از کجا به چنگ آورده.
هیرتن در آن خانه به مانند پرندهٔ کوچکی است که قبل از بال و پردارشدن، از جرگهٔ زندگی آدمیان خارج گشت. پسرک نگونبخت حتی خودش نمیداند که چه کلاه گشادی بر سرش رفته است. همه در این ناحیه این موضوع را میدانند» امیلی برونته نویسندهٔ انگلیسی (۱۸۴۸- ۱۸۱۸) با نگارش تنها اثر تراژدی خود «بلندیهای بادگیر» به عمر کوتاه سی سالهٔ خود معنا و رفعت بخشید.
رمانی عاشقانه، داستانی شبحگونه، عشقی آتشین و سوزان که بیشتر به یک کابوس شبیه بود. از آن دسته کتابهایی که در ذهن آدمی میماند و سالها ذهن را به خود مشغول میسازد.
امیلی برونته با نگارش این شاهکار ادبی گویا بر روی سنگ خارایی قلم میزند تا سرنوشتی را بازگو کند که شبیه یک خاطره به نظر میآید. عشقی آتشین ولی مشکلدار میان هیث کلیف و کاترین ارنشاو وجود دارد اما هیث کلیف کولیزادهای است که موفق به ازدواج با کاترین نمیشود.
این عشق نافرجام سرانجام این دو عاشق و بسیاری از اطرافیانشان را به نابودی میکشاند. داستان از زبان مسافری به اسم لاکوود و مستخدمان روایت میشود. جایی که داستان در آن رخ میدهد، مکانی دورافتاده، مطرود با شکارگاهها و خلنگزارهایی است که همیشه در خطر وزش بادهای سهمگین قرار دارد. جایی که درختان با سیل طوفانهای بیرحم خمیده شدهاند؛ تا جایی که برای بهرهگیری از نور آفتاب دست به التماس برداشتهاند.
با امیلی برونته بیشتر آشنا شویم
امیلی برونته، در ۲۱ آوریل ۱۸۱۸ در تورنتن (برادفرد)، یورکشر، شمال انگستان، به دنیا آمد. در سال ۱۸۲۰ افراد خانواده به هاورت، در همان یورکشر، کوچ کردند و پدر خانواده، کشیش مقیم آن ناحیه شد و تا زمان مرگ، این مقام را حفظ کرد.
امیلی برونته خواهر کوچک تر شارلوت برونته و خواهر بزرگ تر ان برونته بود. امیلی مانند خواهرش شارلوت، در کاون بریج به مدرسه ی مخصوص دختران کشیش ها رفت. در سال ۱۸۳۸ معلم شد اما به سبب دشواری کارش آن را رها کرد.
در سال ۱۸۴۲ برای یادگیری زبان فرانسه و آلمانی به بروکسل رفت و یک سال بعد به هاورت برگشت و با دو خواهرش مدرسه ای به راه انداخت اما شاگردی در مدرسه ی آن ها ثبت نام نکرد. در سال ۱۸۴۶ کتاب شعرهای شارلوت، امیلی و ان برونته با اسامی مستعار کرر، الیس و اکتن بل منتشر شد.
این کتاب نه فروش رفت و نه سروصدایی به پا کرد. رمان بلندی های بادگیر در سال ۱۸۴۷ منتشر شد، اما با استقبال فوری خوانندگان روبه رو نشد. یک سال بعد، در سال ۱۸۴۸، امیلی برونته بر اثر بیماری سل از دنیا رفت. بعد از انتشار موفقیت آمیز جین ایر اثر شارلوت برونته در تابستان ۱۸۴۷، بلندی های بادگیر در زمستان همان سال منتشر شد، که بعدا کارشناسان و نقادان آن را یکی از بهترین رمان ها در تاریخ ادبیات انگلیسی به شمار آوردند.
در بخشی از کتاب بلندی های بادگیر می خوانیم
براى لحظهاى فکر کردم او خطاب به من سخن مىگوید، و در حالىکه بسیار خشمگین بودم، به سوى این آدم رذل سالخورده پیش رفتم و چیزى نمانده بود که با لگد او را از اتاق بیرون بیندازم. اما خانم هیتکلیف با جوابى که داد، مرا متوقف کرد. او گفت: «پیرمرد ریاکار نفرتانگیز! وقتى اسم جهنم را مىآورى نمىترسى از این که خودت هم به آنجا بروى؟ به تو اخطار مىکنم که از عصبانى کردن من بپرهیزى والا بلایى به سرت مىآورم که حظ کنى. صبر کن ببینم جوزف، ببین.»
در حین گفتن این جملات آخر، کتابى تیره رنگ را از قفسه بیرون آورد و ادامه داد: «حالا به تو خواهم گفت که چقدر در زمینهى جادوگرى پیشرفت کردهام و به زودى قادر به انجام هر کارى خواهم بود. آن گاو قرمز رنگ به طور اتفاقى نمرد، در ضمن روماتیسم تو هم ربطى به تقدیر و سرنوشت ندارد.»
پیرمرد نفسزنان گفت: «اوه، اى موجود شریر، اى موجود شریر! خداوند ما رو از شر شیطون حفظ کنه.»
«نه، اى پیرمرد فاسد و هرزه! تو در گمراهى به سر مىبرى. گورت را گم کن. وگرنه مىبینى که چه بلایى به سرت مىآورم. تو را به مجسمهاى از موم و گل تبدیل خواهم کرد و هر کس که بخواهد در کارم دخالت کند، والله نه نمىگویم که چه بلایى بر سرش مىآورم، اما خواهى دید، برو بیرون، والله کارم را شروع مىکنم.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.