معرفی کتاب اینجا، در دنیای واقعی
کتاب اینجا، در دنیای واقعی نوشتهی سارا پنی پکر از نشر پرتقال، داستان دو نوجوان به نامهای وِر و ژولِن را به تصویر میکشد که در کمپی مخصوص نوجوانان با هم آشنا میشوند. دو نوجوانی که در دو دنیای متفاوت زندگی میکنند، اما در یک چیز باهم مشترک هستند؛ آنها مکان امنی برای خود دارند که در طول داستان مجبور میشوند برای دفاع از آن، باهم متحد شوند.
این کتاب نامزد دریافت جایزهی کتاب سال به انتخاب خوانندگان گودریدز شده است.
درباره کتاب اینجا، در دنیای واقعی
وِر، پسر یازدهسالهی داستان، به نظر مادر و پدرش به اندازهی کافی خوشحال نیست . از نظر آنها او باید روی تقویت روابط اجتماعیاش کار کند تا تنها نباشد و با آدمها ارتباط برقرار کند.
اما او ترجیح میدهد تنها باشد و خیلی میان جمعیت نباشد. تا بتواند در اتاق خودش و در افکار خود غرق شود و به دنیایی که در ذهنش دارد بپردازد تا دنیای واقعی.
به همین خاطر پدر و مادرش او را به کمپ تابستانی میفرستند. اما وقتی جولین را میبیند و با او دوست میشود،اوضاع تغییر میکند…
درباره سارا پنی پکر بیشتر بدانیم
او نویسندهٔ کتاب روباهی بهنام پکس است.که جزو پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز است. او همچنین نویسندهٔ مجموعه کتابهای کلمنتین و مجموعهٔ تکمیلی آن وِیلان نیز هست که جوایز بسیاری را دریافت کردهاند. رمان تابستان شاپرک کولی به قلم همین نویسنده می باشد.
در بخشی از کتاب اینجا،در دنیای واقعی آمده است :
پدر با چشم هایی نگران، رفتن مادر را تماشا کرد.
البته پدر وِر همیشه نگران بود و بیشتر وقت ها با افتخار م یگفت: «نگرانی بخشی از کار منه. » هدایت هواپیما روی باند فرودگاه به این معنا است که همیشه باید در ذهنت احتمال هر فاجع های را بدهی.
اما نگرانی ناگهان به وِر هم نفوذ کرد. مادرش مدیر مرکز مدیریت بحران شهر بود. او ه مزمان م یتوانست بیست برنام هی داوطلبانه را اداره کند، آد مهایی را که م یخواستند از روی پل بپرند از این کار منصرف کند و به زایما نهای فوری هم رسیدگی کند.
«بابا، مامان گفت حال بیگ دیل خوب شده. کِی از بیمارستان م یآد بیرون؟ »
«خب، آره. حالش خوبه. دیروز فقط قند خونش افتاده بود. که برای اون مشکلش خوب نیست. حالا باید… »
«مشکلش ؟ مگه بیگ دیل مریضه؟ »
«موضوع اصلی اینه که خورده زمین. حالا باید مطمئن بشن حالش خوبه. »
«خب، خوبه. پس حالا نقش هی ما چی م یشه؟ »
«کدوم نقشه؟ »
«اینکه من تابستون رو پیش بیگ دیل بمونم تا تو و مامان بتونین دو نوبت کار کنین و خونه رو بخرین دیگه. »
پدرش سری تکان داد و گفت: «آره، خب. اون نقش هی شمار هی یک بود. » بعد بروشوری را از روی پیشخان آشپزخانه برداشت و ادامه داد: «نقش هی شمار هی دو یه کم فرق م یکنه. »
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.