معرفی کتاب آرزویی در دل تاریکی
درباره کتاب آرزویی در دل تاریکی
پانگ در فضای تاریک زندان نموان بزرگ شده و بهخاطر اتهام مادرش تا ابد محکوم به بدنامی است. نوک، دختر رئیس زندان، با این هدف بزرگ شده که تواناییهایش را به همه ثابت کند. با فرار پانگ از زندان، نوک مدام در فکر دستگیری اوست تا با این کار بتواند برای خانوادهاش افتخاری به ارمغان بیاورد.
پانگ و نوک خیلی زود متوجه اسرار تاریکی میشوند که بر شهر چاتانا سایه انداخته. یعنی این دو نفر میتوانند مانند نوری در دل تاریکی شهر بدرخشند؟
با کریستینا سونتورنوات بیشتر آشنا شویم
کریستینا سونتورنوات (متولد 1980) نویسنده، مربی و مهندس مکانیک آمریکایی است. او در سال 2021 دو جایزه نیوبری را برای کتابهای کودکانه A Wish in the Dark و All Thirteen: The Incredible Cave Rescue of the Tailand Boys’ Team دریافت کرد. سونتورنوات در سال 1980، یک دختر از آمناج سونتورنوات، یک تاجر از تایلند و برادر کوچکتر سانگچای سونتورنوات مدیر پخش تایلندی متولد شد.
او در دبیرستان ودرفورد در ودرفورد، تگزاس تحصیل کرد و در سال 1998 فارغ التحصیل شد. او در سال 2002 مدرک لیسانس مهندسی مکانیک از دانشگاه ترینیتی و مدرک کارشناسی ارشد در آموزش علوم از دانشگاه تگزاس در آستین در سال 2007 گرفت.
کتاب آرزویی در دل تاریکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به ماجراجویی و داستان های هیجان انگیز علاقه داری ، این کتاب برایت مناسب است.
جوایز و افتخارات کتاب آرزویی در دل تاریکی
- نامزد مدال جان نیوبری
- دریافت جایزه کتاب کودک جین آدامز
بخشی از کتاب آرزویی در دل تاریکی را با هم بخوانیم
چاتانا، مدت ها پیش، شهر شگفتی بود. غول هایی به بلندی درخت های نخل شلپ شلوپ کنان از رودخانه رد می شدند و ماهی های آوازه خوان دور قوزک پاهایشان حلقه می زدند.
فروشندگان در بازارهای شناور هم هجور خوراکی جادویی می فروختند: گلابی هایی که آدم را عاشق می کرد، کیک هایی با روکش خوشبختی،
زندگی مردم پر از برکت بود. خردمندان کهنسال از بالای کوه ها پایین می آمدند و پیش مردم می رفتند تا دانش خودشان را با آن ها سهیم شوند، مریض ها را شفا بدهند و آرزوها را برآورده کنند. بیشتر مردم چاتانا به همه ی آرزوهایشان رسیده بودند. اوایل اینطور بود.
شهر رونق گرفت و رشد کرد. خانه ها روی یکدیگر انباشته و ارتفاع ساختمان ها مدام بیشتر شد. کانال ها شلوغ شد. متأسفانه، جادو از این همه شلوغی خوشش نمی آید.
با زیاد شدن جمعیت چاتانا، شگفتی ها هم کمتر و کمتر شد. غول های خجالتی راهشان را به سمت شمال کج کردند و هرگز برنگشتند. ماهی های آوازه خوان به تور افتادند و خوراک ثروتمندان شدند.
هیچ کس نمی دانست آتش سوزی بزرگ چطور شروع شد. در شبی بی باران، شهر شگفتی به شهر خاکستر تبدیل شد. هم هی ساختمان ها و تقریباً همه ی قایق ها سوخت. این ویرانی آن قدر وسیع بود که هیچ کس به هیچ شکلی نمی توانست به آن ها کمک کند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.