کتاب طنین کوهستان رمانی دیگر از لارن ولک، نویسنده گرگ های پوشالی و آن سوی آبی بیکران
در پشت جلد کتاب آمده است :
در سال 1933 اِلی و خانوادهاش پس از بحران اقتصادی تقریباً همهچیزشان را از دست میدهند و برای شروع یک زندگی تازه به کوهستان اِکو میروند. خواهر اِلی، استر، از کوهستان متنفر است اما اِلی در آنجا عاشق طبیعت میشود. او در کوهستان آزاد و رهاست و رمزورازهای آن را کشف میکند. بعد او با معماها و مشکلاتی مواجه میشود: شناسایی کسی که برایش در گوشه و کنار کوهستان هدیه میگذارد، پیدا کردن راهی برای درمان پدر که دچار حادثه شده است، روبهرو شدن با کیت، جادوگر مطرود و آشنایی با لارکین، پسری اهل کوهستان…
اگر به حیوانات، زندگی در طبیعت و ماجراجویی علاقهمند هستید، با اِلی همراه شوید.
بخشی از کتاب طنین کوهستان
مادربزرگ ساکت، سگ تودلبرویی به اسم کَپریکورن بود. او هم همانجا و در همان شرایطی به دنیا آمد که من به دنیا آمدم: شهری که در آن پدرم خیاط و مادرم معلم موسیقی بود و پیش از سقوط بازار سهام، که باعث شد تقریباً همهٔ مردم فقیر شوند، ما مجبور شدیم برای زندگی کردن به کوهستان اِکو بیاییم.
وقتی زندگیمان کمکم داشت بهسمت بدبختی میرفت، از پدرم پرسیدم: «کی سقوط کرده؟»
پدرم گفت که خیلی از مردم با پولشان شرطبندی کردند و وقتی احساس کردند ممکن است پولشان را از دست بدهند، ترسیدند و همین باعث شد پول بیشتری از دست بدهند و فقیر شوند و ما هم همراهشان فقیر شدیم.
یادم میآید سرم را بالا گرفتم و به پدرم نگاه کردم، چون انتظار توضیح بیشتری داشتم. «نمیفهمم! ما با پولمون شرطبندی کردیم؟»
سرش را به علامت نه تکان داد.
«پس چرا ما هم پولمون رو از دست دادیم؟»
«ما که یکدفعه پولمون رو از دست ندادیم، اما مردمی که هیچ پولی ندارن نمیتونن به خیاط دستمزد بدن که براشون لباس بدوزه و وقتی لباسهایی رو که از قبل دارن هنوز میتونن استفاده کنن، لباس جدید نمیخرن.»
پدر من خیاط فوقالعادهای بود. لباسهایی که میدوخت مثل پوست دوم چفتِ بدن میشد و برگها وگلهایی که روی لبهها و سرِ آستینهای لباس گلدوزی میکرد فراتر از طرحهای زیبا بود. چیزی بود مثل امضا زیر تابلوهای نقاشی.
گفتم: «اما مامان که معلمه. منظورت اینه که مردم الان اینقدر فقیر شدن که نمیتونن مدرسه برن؟»
پدرم دوباره سرش را به علامت نه تکان داد. «نه منظورم این نیست. دقیقاً برعکس. الان، موسیقی بیشتر به همه یهعالمه کمک میکنه. اما متأسفانه وقتی یه مدرسهای به مشکل برمیخوره، موسیقی جزء اولین درسهاییه که حذف میشه. تازه ما تنها کسانی نیستیم که از اینجا میریم. نصف شهر از اینجا رفتهان تا با یکی از اقوامشون زندگی کنن یا فقط… فقط رفتهان. تا توی جاده زندگی کنن و توی اون شرایط سخت، دنبال کار بگردن. که معنیش اینه که دیگه بچههای زیادی توی مدرسه نیستن و دیگه به همهٔ معلمهایی که قبلاً داشتن نیازی ندارن.»
به مادرم نیاز نداشتند.
و به این ترتیب، اول مغازهٔ پدرم را از دست دادیم، بعد خانهمان را و آخر هم زندگیای را که همیشه داشتیم.
آن موقع بود که کلمهٔ دیگری را یاد گرفتم که مردم وقتی دربارهٔ سقوط بازار سهام حرف میزدند، آن را به کار میبردند: رکود. رکود بزرگ. یعنی چیزی مخوف و تاریک.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.