معرفی کتاب دنیا بهار امسال تمام میشود
کتاب دنیا بهار امسال تمام می شود نوشته استیسی مک انتلی و ترجمه ساناز اعتمادی است. کتاب دنیا بهار امسال تمام می شود را انتشارات پرتقال منتشر کرده است
درباره کتاب دنیا بهار امسال تمام میشود
اِلنور دراس مطلبی از یک دانشمند دانشگاه هاروارد میخواند که در آن پیشبینی کرده شهابسنگی در اواخر آوریل به زمین برخورد خواهد کرد. بهلطف پدربزرگ تدارکاتچیاش او یکچیزهایی دربارهی پایان دنیا میداند؛ پدربزرگی که غذاهای منجمد و یخزده جمع میکند، به این امید که شاید روزی به درد بخورد.
برای همین اِلنور میداند خانوادهاش برای این فاجعه آماده خواهند بود. اما بقیه چی؟ درواقع بهجز مَک که از زمان مهدکودک باهم دوست هستند، دوست دیگری ندارد، با این وجود وظیفهی خودش میداند که همهی همکلاسیهایش را از اتفاق پیش روآگاه کند و آنها را آماده کند.
به هر حال آدم همیشه نمیتواند برای تمام چیزهایی که زندگی سرِ راهش قرار میدهد، آماده باشد. ولی دنیای اِلنور قرار است تغییر کند.
با استیسی مک آنلتی بیشتر آشنا شویم
استیسی مک آنلتی نویسنده کتاب کودک است، که قبلاً مهندس مکانیک بود، همچنین واجد شرایط به عنوان دیرینه شناس (واقعاً واقعی نیست)، خبرنگار نمایش روزانه (چرا نه) و مربی گرین بی بی پاکر (کاملا!) است. او دریافت کننده افتخار نوشتن نویسنده جدید Ezra Jack Keats 2017 است که توسط جولیا سارکون-روچ نشان داده شده است.
کتاب های تصویری دیگر او شامل Earth! 4.54 میلیارد سال اول من، نشان داده شده توسط دیوید لیچفیلد؛ شجاع و زیبا، هر دو توسط جوآن لو-وریتوف نشان داده شده است.
آقای Fuzzbuster می داند که مورد علاقه اوست، منتشر شده توسط ادوارد همینگوی. و 101 دلیل من برای حمام نکردن، منتشر شده توسط جوی آنگ. او همچنین براساس اسباب بازی های برنده جوایز، و فایل های دینو، سریال کتاب های سری گلدی بلوکس را تألیف کرده است. اولین کتاب رمان نوجوانان وی با عنوان “اشتباهات محاسباتی از دختران رعد و برق” در سال 2018 منتشر شد.
در بخشی از کتاب دنیا بهار امسال تمام میشود می خوانیم
همگی از تمرین بقا جان سالم به در میبریم. وقتی مک را می رسانیم خانه شان از بابابزرگ جو به خاطر این تجربه منحصر به فرد تشکر میکند و حتی پیشنهاد می دهد دوباره این کار را تکرار کنیم میپرم وسط حرفش و میگویم نمیشود تجربه ای منحصر به فرد را تکرار کرد.
به محض اینکه به خانه میرسم سه بار دندانهایم را مسواک می زنم و دهان شویه غرغره میکنم انگار تکه مرغ ها خیال ندارند توی دستگاه گوارشم حرکت کنند. بابابزرگ از پشت در بسته ی دستشویی می پرسد: «حالت خوبه؟»
«بله.»
«میخوای کمک کنم دوباره کیف فرارت رو ببندی؟»
نه نه خودم ترتیبش رو می دم می روم سمت اتاقم و در کمد را محکم باز می کنم تمام چیزهای لازم روی زمین است. مشغول مرتب کردن ریخت و پاشها می شوم و جوراب های کثیف را می گذارم یک گوشه دوتا غاخ در می آورم که هر دویشان مرغ تکه شده هستند.
داد میزنم «ادوارد غاخ هام رو بهم پس بده!»
یا صدایم را نمی شنود یا محلم نمی گذارد مرغ های تکه شده را می برم طبقه ی پایین توی زیرزمین و با آنهایی که کمی خوشمزه تر هستند عوضشان می کنم اسپاگتی با گوشت گوساله و سس سیب زمینی سرخ شده با ژامبون و پاستای با سس پستو و مرغ
بعد از اینکه دوباره کفا را میبندم به بابابزرگ اجازه میدهم کیف را وارسی کند.
می گوید: «عالیه. وقتی پدربزرگ پیرت می بینه برای هر چیزی آماده ای حالش بهتر میشه.» من این جوری ام دیگه همیشه آماده ام. البته فکر نکنید تکلیف ریاضی فردایم را انجام داده ام.
بابا بزرگ یک ابرویش را بالا می دهد و می گوید «همین چندوقت پیش خوشت می اومد جیم بشی و کشاورزی کنی و بستنی منجمد خشک شده بخوری «مرغ تکه شده با بستنی منجمد خشک شده زمین تا آسمون فرق داره.» بابا بزرگ میخندد و میگوید: «درسته من فقط میخوام کاری کنم تمرین های بقا برای تو و پسرها جالب ،باشن چون این مسئله مهمه.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.