درباره کتاب شاهزاده و گدا
«شاهزاده و گدا» اثر جاودانه مارک تواین (۱۹۱۰-۱۸۳۵) نویسنده آمریکایی و بازنوشته کاترین اولمستید است. این اثر که در سال ۱۸۸۱ میلادی نوشته شد، بارها مورد اقتباس فیلمسازان سینمایی و تلوزیونی قرارگرفته و انیمیشنهایی نیز بر اساس آن ساخته شدهاست. داستان از این قرار است که ادوارد ولیعهد انگلستان و تام که گدایی بیش نیست هر دو در یک روز بهدنیا آمدهاند؛ در دو خانواده و فرهنگ متفاوت. آنها بسیار به یکدیگر شبیهاند اما یکی گدا و دیگری شاهزاده. دست تقدیر این دو را مقابل هم قرار میدهد و داستان این گونه پیش میرود که گدا به جای شاهزاده بنشیند و شاهزاده به لباس گدا درآید: ادوارد آهسته گفت: «اکنون من پادشاه هستم.» به جمعیت شاد اطرافش نگاه کرد: «اکنون من پادشاه هستم. عجیب نیست که کسی نمیتونه من رو ببینه؟» مایلز و ادوارد بالای پل رفتند. آنقدر جمعیت آنجا زیاد بود که به کندی حرکت میکردند. پل همیشه جای شلوغی بود. دو طرفش فروشگاهها، مهمانخانه، قصابیها و نانواییها قرار داشت. در واقع، خودش به تنهایی مانند شهر کوچکی بود. مایلز جلو یکی از این مهمانخانهها ایستاد. او و ادوارد داشتند وارد آن میشدند که جان کانتی، ادوارد را از پشت گرفت. آقای کانتی تمام روز را دنبال پسرش گشته بود. بارها و بارها از روی پل گذشته و از همه پرسیده بود که آیا پسرک را دیدهاند یا نه. بالاخره هم او را دیده بود که با مایلز میرود. آقای کانتی زیر لب غرید: «فکر کردی میتونی فرار کنی. بِهِت یه درسی میدم، یه درسی که حالا حالاها فراموشش نکنی.» دست ادوارد را کشید و سعی کرد او را به سمت پایین خیابان ببرد. مایلز بین آن دو ایستاد. پرسید: «با این پسر چی کار داری؟ چرا باهاش اینجوری رفتار میکنی؟» چشمهای آقای کانتی تنگ شد: «به تو چه؟ پسرمه! و هر کاری دلم بخواد میکنم.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.