رمان کابوسهای خندهدار را حمیدرضا شاهآبادی برای نوجوانان نوشته و نشر افق آن را منتشر کرده است. داستانی تاریخی و کمی تا قسمتی معمایی و جنایی.
دارودستهی تقلیدچیها
حمیدرضا شاهآبادی در رمان کابوسهای خندهدار ماجرای شکلگیری گروه تقلیدچی حبیبسلمونی را از زبان پسر نوجوانِ او، عطا، تعریف میکند. ماجرایی که طنز غمانگیزی دارد و از قدرتِ هنر و تاریخ مبارزه میگوید.
زمان وقوع داستان برمیگردد به دوران قاجار و قحطی بزرگ در ایران. عطا، پدر و مادر، خواهرها و دامادشان دستهی سیاهبازی دارند و با هم نمایش اجرا میکنند. روزی، مردی ناشناس آنها را بهازای غذا استخدام میکند تا چند شبی در عمارتی در شهریار تیارت داشته باشند. وعدهای دلچسب و شیرین که برای خانوادهی گرسنهی حبیب خوشآیند و خواستنی است. اما همین که آنها وارد عمارت میشوند هول و وحشتی تازه را تجربه میکنند و زندگیشان به خطر میافتد.
خواندن این داستان شبیه سفر به گذشته است و از کوچهپسکوچههای تهران قدیم میگذرد. از محلهی سنگلج تا دروازه غار و مخاطب را در کنار دو گروه از مردم بالادست و فرودست جامعه قرار میدهد. شخصیتهایی خسته و زخمی که هر کدام به شیوهی خودشان برای بقا و ادامهی زندگی تلاش میکنند تا شادی و آرامش، احترام و آسودگی را به دست آورند؛ گروهی با انتقام و گروهی دیگر با هنر.
وقایع پیشبینیناپذیر، ماجراهای پیدرپی، اشارههای تاریخی و جنبههای نمایشیِ این اثر باعث میشود که زندگیِ عطا و خانوادهاش یکی از به یادماندنیترین روایتهای داستانی ایرانی باشد که از ظلم، خشونت، مبارزه و هنر میگوید و شجاعت، ذکاوت، سرسختی و دوستی را ستایش میکند.
پرداختن به تاریخچهی نمایشهای روحوضی در ایران در قالب یک داستان جذاب و پرکشش یکی دیگر از امتیازهای رمان کابوسهای خندهدار است که مخاطب را با یکی از تأثیرگذارترین و مردمیترین آیینهای نمایشی ایرانی آشنا میکند و صحنههایی شاد، انتقادی و تفکربرانگیز را میسازد.
خواندن این داستان برای طرفداران مجموعهی دروازهی مردگان، علاقهمندان به تاریخ ایران، هنرهای نمایشی و تئاتر، هواداران داستانهای معمایی و جنایی تجربهای نو و لذتبخش خواهد بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.