معرفی کتاب کلبه عمو تام
کتاب کلبه عمو تام به قلم هریت بیچر استو داستانیست با محوریت بردهداری در آمریکا و مشکلاتی که آمریکاییهای سیاهپوست آن دوران را به ستوه آورده بود. این نویسندهی شهیر آمریکایی با نگارش این رمان تأثیر شگرفی بر جنگ داخلی آمریکا گذاشت. گفتنیست این اثر پرفروشترین کتاب قرن نوزدهم، پس از انجیل میباشد.
درباره کتاب کلبه ی عمو تام
در دوران رواج بردهداری در آمریکا، آقای شلبی، مزرعهدار خوشقلب، بدهکار میشود و سفتههایش به دست مردی میافتد که تاجر برده است. لیزا که از قضیه مطلع شده، شبانه به همراه فرزندش میگریزد اما عموتام که اربابش را درک میکند، به فروش خود اعتراضی نمیکند؛ اگرچه نمیداند چه سرنوشت تلخی در انتظارش است…
هریت بیچر استو در سال 1852 کتاب کلبهی عمو تام را نوشت؛ نُه سال بعد جنگهای داخلی آمریکا شروع و در نهایت بردهداری، این ننگِ بزرگ تاریخ، به پایان رسید. بسیاری مانند لئو تولستوی معتقدند این کتاب، از بزرگترین فرآوردههای ذهن بشر است. این رمان، بعد از انجیل، پرفروشترین کتاب قرن نوزدهم نام گرفته است.
اما اهمیت این رمان از چارچوبهای تاریخی فراتر میرود؛ کلبهی عمو تام مانیفستِ جهانی است که بشر در آرزوی آن بوده و حتی امروز، هنوز محقق نشده است. در قرن نوزدهم، نویسندگانِ طرفدارِ بردهداری که اغلب ساکنانِ ایالتهای جنوبی بودند، کوشیدند با نوشتن رمانهایی تأثیر خیرهکنندهی این کتاب را خنثی و تصویری غیرانسانی و درندهخوی از بردههای سیاهپوست ترسیم کنند؛ گرچه هر عملشان به کاریکاتوری کودکانه در برابر اثری سترگ و خداگونه میمانست.چطور میشود مردمی را به عملگرایی وا داشت؟
چطور میشود علاقهشان را به موضوعی جلب کرد که پیش از آن، هرگز مسئلهشان نبوده؟ چطور میتوانید به ملتی ثابت کنید کاستی بنیادی در ساختار جامعهشان، نیازمند اصلاح است؟ با خطابه و موعظه؟ با التماس و درخواست؟ با روبهرو کردن صادقانهی آنها با عمیقترین ترسهاشان؟ هریت بیچر استو، نویسندهای که هم سفیدپوست بود و هم زن، آینهای تمامنما در برابر جامعهی چندقطبی آمریکا گذاشت.
او از دردهای بردههای سیاهپوست نوشت و با تکیه بر عشق عیس به انسان، داستانی تعریف کرد از قدرت عشق، پایداری، و خاصیتِ تخریبگر فرهنگ بردهداری.روابط عاطفی، وفاداری به همنوع، باورهای عمیق مذهبی و خط داستانی پرفراز و نشیب کتاب کلبهی عمو تام را به یک موفقیت ادبی برای نویسندهاش تبدیل کرده است.
با هریت بیچر استو بیشتر آشنا شویم
یکی از اعجوبههای ادبیات پایداری سیاهان و ازجمله طرفداران فعال در زمینهی لغو بردهداری آمریکا، هریت بیچر استو (Harriet Beecher Stowe)، نویسندهی مشهور آمریکایی است. او که زادهی 1811 و درگذشتهی 1896 است، در خانوادهای فقیر و مذهبی در ایالت کنتاکی ایالات متحده به دنیا آمد. او از سن سیزدهسالگی در مدرسهی خواهرش به تدریس مشغول بود و پس از آنکه در بیستویکسالگی به همراه خوانوادهاش به اوهایو مهاجرت کرد، همچنان به تدریس ادامه داد. او هیچگاه دست از یادگیری نکشید و به فراگیری زبانهای فرانسوی، لاتین، ایتالیایی و همچنین هنر نقاشی مشغول شد.
اقتباس هنری از کتاب کلبه ی عمو تام
تاکنون از این رمان پرطرفدار اقتباسهایی زیادی در قالب نمایش تئاتر، فیلم سینمایی، نمایش تلویزیونی و … صورت گرفته است. ازجمله مهمترین اقتباسها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- ساخت یک درام تلویزیونی در سال 1980؛
- اجرای چندین نمایش تئاتر با الهام از این اثر؛
- ساخت چند انیمیشن و پویانمایی توسط والت دیزنی و برادران وارنر؛
- فیلمی به همین عنوان، به کارگردانی Géza von Radványi به سال 1965.
بخشی از کتاب کلبه ی عمو تام را با هم بخوانیم
خدمتکارها با دیدن چهرهى روحانى و حلقههاى موى او که بریده شده و کنارش ریخته بود و پدر ایوا که رویش را آنطرف کرده بود و مادرش که گریه مىکرد، به خود لرزیدند و آه کشیدند و سرهاىشان را تکان دادند و مثل اینکه در مراسم تدفین شرکت کرده باشند، سکوت کردند. ایوا بلند شد و گفت: «من شما را اینجا جمع کردم که بگویم همهى شما را دوست دارم. مىخواهم همیشه به یاد من باشید. من به زودى از پیش شما مىروم و چند هفته دیگر، مرا نمىبینید.»
صداى هقهق گریه و زارى از هر طرف بلند شد و صداى ضعیف ایوا بین آنها گم شد. ایوا لحظهاى صبر کرد و بعد با لحنى که همه را وادار به سکوت مىکرد، گفت: «یادتان باشد که دنیاى قشنگ دیگرى هم هست که مسیح آنجاست. من به آنجا مىروم و شما هم مىتوانید آنجا بروید. اما اگر مىخواهید آنجا بروید، نباید تنبل و بىخیال و بىفکر باشید. شما باید به مسیح ایمان داشته باشید و مسیح به شما کمک مىکند. شما باید انجیل بخوانید. آه خداى من، شما بیچارهها نمىتوانید بخوانید» و بعد صورتش را روى متکا گذاشت و گریه کرد.
بعد گفت: «مهم نیست. من براىتان دعا کردهام و فکر مىکنم همهى شما را در آسمان خواهم دید.»
تام و مامى و چند خدمتکار مسنتر آمین گفتند، اما جوانترها سرهاىشان را روى زانوانشان گذاشته بودند و گریه مىکردند.
ایوا گفت: «مىدانم شما همه مرا دوست دارید و هیچ کدام از شما هیچوقت با من بداخلاقى نکردهاید. حالا من مىخواهم موهایم را به شما بدهم که وقتى به آن نگاه مىکنید، یادتان بیفتد که من همهى شما را دوست داشتم.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.