درباره مجموعه آکادمی شاهزاده خانم ها
آکادمی شاهزاده خانم ها یک مجموعه رمان فانتزی نوشته ی شنون هیل است که به بررسی مضامین خانواده ، روابط و تحصیلات می پردازد که اولین جلد از آن در 16 ژوئن 2005 توسط بلومزبری منتشر شد. این داستان از میری چهارده ساله شروع می شود که در یک آکادمی شرکت می کند. آکادمی ای که تعیین می کند چه کسی شاهزاده را می برد. این کتاب به عنوان برنده جایزه ی افتخار نیوبری 2006 و همچنین پرفروش ترین کتاب نیویورک تایمز نامگذاری شد.
معرفی کتاب قصر سنگی (آکادمی شاهزاده خانم ها 2)
کتاب آکادمی شاهزاده خانم ها 2 نوشته شنون هیل درباره زندگی دختری کوه نشین است که می خواهد همسر شاهزاده شود. اما راهش ساده نیست و باید در آکادمی شاهزاده ها آموزش ببیند. همه در حال رقابت هستند درحالیکه میری به دنبال راهی برای نجات دوستانش هست.
درباره کتاب قصر سنگی
میری که دانش آموخته ی آکادمی شاهزاده خانم هاست حالا بین ماندن در روستا یا رفتن به پایتخت دچار تردید شده، او از نامه کاتار که درباره خطرهایی صحبت کرده بود ترسیده است و نگران است که مبادا در این یک سال موانعی پیش بیاید که دیگر هرگز به روستا بازنگردد. میری باید دست به انتخاب های گوناگونی بزند و درباره عشق، دوستی، خانواده و آینده ای که پیش رو دارد بهترین تصمیم را بگیرد.
با شنون هیل بیشتر آشنا شویم
شنون هیل (Shannon Hale) (زاده 26 ژانویه 1974 در سالت لیک سیتی ، یوتا) یک نویسنده آمریکایی است که در درجه اول داستان خیالی برای بزرگسالان می نویسد، از جمله کتاب Newbery Honor آکادمی پرنسس و دختر غاز. اولین رمان او برای بزرگسالان، آستینلند، در سال 2013 به یک فیلم اقتباسی شد. او فارغ التحصیل دانشگاه یوتا و دانشگاه مونتانا است. او همچنین کتاب هایی با همسرش دین نوشته است.
در بخشی از کتاب قصر سنگی می خوانیم
میری خواست اعتراض کند؛ چون این مشکل او بود و حل کردنش ممکن بود خطرناک باشد. اما پیدر لبخند اطمینان بخشی بر لب آورد، از همان لبخندها که یک طرف لبش را بالا می برد. میری هم لبخند زد و برای اولین بار از وقتی که به آسلند آمده بود فکر کرد که شاید کارها درست پیش برود.
از آن کوچه گذشتند. بارش برف شروع شد. توده ای از برف ریزه در هوا شناور بود و با وزش ملایم باد مانند زنبور عسل بالا و پایین می رفت. میری دستش را جلو گرفت؛ جایی برای نشستن برف. یک دانه کف دستش نشست، احساس نیش سرما و آب شدن دانه ی برف، گویی یک هدیه بود. از راه بینی نفسی تو کشید و چشم هایش را بست.
پیدر گفت: «بوی خونه می آد.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.