معرفی کتاب جواب ها از کجا می آیند؟
کتاب جوابها از کجا میآیند؟ نوشتهی کیت مسنر دربارهی مدادی جادویی است که جواب تمام سوالها را میداند. آوا با استفاده از این مداد امتحانهای خود را با موفقیت پشت سر میگذارد اما کم کم سوالها تغییر میکند و مداد حقایق عجیبی را دربارهی آوا فاش میکند که اصلاً خوشایند نیستند.
درباره کتاب جواب ها از کجا می آیند؟
اگر مدادی داشتید که همهی جوابها را میدانست، چهکار میکردید؟ همهی امتحانها را بیست میگرفتید؟ فکر معلمهایتان را میخواندید؟ یا سؤالهای مهمتری میپرسیدید؟!
وقتی «آوا اندرسون» یک مداد قدیمی توی کشوی خرتوپرتهای خانوادگیشان پیدا میکند، به نظرش نمیآید چیز خاصی باشد. اما بعد از اینکه سؤال امتحان ریاضیاش را با همان مداد گوشهی برگهی چرکنویس مینویسد، صدایی بلند و واضح جواب سؤال را بهش میگوید! تازه، هیچکس دیگری هم صدا را نمیشنود او با کمک بهترین دوستش «سوفی»، به این نتیجه میرسد که داشتن مداد جادویی برای جوابدادن به سؤالها توی مدرسهی راهنمایی خیلی بهدردبخور است. اما همینطور که وابستگی آوا به مداد بیشتر میشود، مداد حقایقی را در مورد او و خانوادهاش فاش میکند که آوا را وارد ماجراجوییهای غیرمنتظرهای میکند.
کیت مسنر (Kate Messner) در کتاب حاضر با محوریت قرار دادن یک مداد جادویی به مسائل مهمتری همچون خانواده، دوستی و… میپردازد و با قلم توانمند خود شما را میهمان داستانی بهیادماندنی میکند.
با کیت مسنر آشنا شویم
کیت مسنر کاملاً کنجکاو است و کتابهایی می نویسد که بچه ها را نیز به تعجب تشویق می کند. عناوین او شامل کتاب های برنده جوایز تصویری مانند Over and Under Pond ، Up in the Garden و Down in Dirt ، Over and Under Pond، The Brilliant Deep و نحوه خواندن یک داستان است. رمان هایی که مباحث دنیای واقعی مانند Breakout ، All Answers و Se هفتم آرزو را حل می کنند. کتاب های اسرار و هیجان انگیزهایی مانند Capture the Flag ، Eye of the Storm و Wake Up Missing. سریال آسان خواننده Fergus و Zeke؛ و سری کتاب های معروف Ranger in Time در مورد یک سگ جستجو و نجات مسافرتی در زمان.
جوایز و افتخارات کتاب جوابها از کجا میآیند؟
- نامزد جایزه Keystone سال 2016
- نامزد جایزه مگنولیا سال 2017
در بخشی از کتاب جواب ها از کجا می آیند؟ می خوانیم
قبل از ناهار با سوفی به سراغ کمد وسایلشان میرفتند که سوفی پرسید: «امتحان ریاضی چطور بود؟»
«خیلی خوب. ولی یه اتفاق خیلی عجیب افتاد. انگار که…»
«آوا!» صدای خانم رومرو بود که از پایین راهرو میآمد. یک دسته پارتیتور را چنان دیوانهوار تکان میداد که انگار میخواست از زمین بلند شود و پرواز کند. خانم رومرو ریزنقش بود و در موهای مشکی مجعدش رگههایی سبزرنگ داشت. شبیه مرغ مگسخواری بود که میان هزارتوی آدمها و کولهپشتیها جستوخیزکنان راهش را باز میکرد. به آوا که رسید، برگهها را بالا گرفت: «سوفی بهم گفت میخوای برای استعدادیابی گروه جَز آزمون بدی. بهخاطر همین یه سری قطعاتی رو برات آوردم که به نظرم برات جالب باشن. باید یکی از اینارو اجرا کنی و چند میزان هم بداهه بنوازی. باشه؟»
«امممم…» آوا به سوفی نگاه کرد که درامز مینواخت و هفته پیش به او گفته بود باید به آزمون استعدادیابی جز بیاید. آوا مطمئن بود که جواب مثبت نداده است. شاید گفته بود: «به نظر که جالب میاد، باید بهش فکر کنم.» این در زبان آوا یعنی: «وحشتناکه، ولی تو متوجهش نمیشی. پس من یه سَری تکون میدم و بعداً یادم میره که بیام.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.