معرفی کتاب تقریبا
لیزا گراف در کتاب تقریبا به زندگی نوجوانی معمولی میپردازد که والدینش او را تحت فشار قرار میدهند تا از خود استعداد خاصی نشان دهد؛ چرا که از عملکرد او در مدرسه راضی نیستند. این کتاب که در سال 2015 برندهی جایزهی شارلوت هاک شده است، درسهای مهمی در رابطه با خودشناسی در اختیار نوجوانان قرار میدهد.
درباره کتاب تقریبا
آدمها دو دستهاند: معمولی و غیرمعمولی! اما «آلبی» جزء دستهی سومه: آدمهای زیادی معمولی ! اون توی درس، ورزش و همهی چیزای دیگه خیلی معمولیه! ولی پدر و مادرش اینو نمیخوان! اونها دوست دارن «آلبی» اونجوری باشه که میخوان! برای همین «کالیستا» رو استخدام میکنن، اما کالیستا…
آلبی هرگز باهوشترین دانشآموز کلاس نبوده است و قد بلندی هم ندارد. او حتی در ورزش و هنر هم خیلی خوب نیست و هیچوقت استعداد و توانایی خاصی از خود نشان نداده است. آلبی بیش از حد معمولی است اما با همین معمولی بودن والدینش به او افتخار میکنند اما زمانی که به کلاس پنجم میرود متوجه میشود که دیگر متوسط بودن کافی نیست، اطرافیان هم از او انتظار بیشتری دارند. در چنین شرایطی آلبی چگونه میتواند خودش را پیدا کند و متوجه شود دوست دارد در آینده چه حرفهای را دنبال کند؟
با پیشروی رمان جذاب و خواندنی تقریبا (Absolutely Almost) پرستار جدیدی برای نگهداری از آلبی استخدام میشود که به او کمک میکند تا با تواناییهای خود بیشتر آشنا شود و قدر استعدادهای خود را بداند.
لیزا گراف (Lisa Graff) در این رمان به نوجوانان میآموزد که واقعبینانه به مسائل نگاه کنند و تواناییها و قابلیتهای خود را همانگونه هستند بپذیرند.
با لیزا گراف آشنا شویم
لیزا گراف، زاده ی 26 اکتبر 1973 در کالیفرنیا، نویسنده ی آمریکایی است.گراف کار خود را با ویراستاری کتاب های کودکان آغاز کرد و پس از مدتی، خود به نوشتن رمان های کودک و نوجوان روی آورد. او اکنون نویسنده ای تمام وقت است و در شهر نیویورک زندگی می کند.
جوایز و افتخارات کتاب تقریبا
- نامزد جایزه کتاب کودکان دوروتی کانفیلد فیشر سال 2016
- نامزد جایزه کتاب Bluestem سال 2017
- برندهی جایزهی شارلوت هاک سال 2015
- نامزد نهایی بهترین کتاب کودک از سوی کاربران سایت گودریدز سال 2014
در بخشی از کتاب تقریبا می خوانیم
ایمیل هایی که مدرسه می فرستد هیچ وقت خوب نیست. معلم هیچ وقت برای مامان و بابا نمینویسد: البی خیلی دوست داشتنیه!
خوش حالم توی کلاسمونه گفتم به شما هم خبر بدماء
یا
البی همیشه به ریکی داربی مداد قرض میده، با اینکه ریکی هیچ وقت پسشون نمیده!
یا
امروز زنگ ورزش البی جسیکا کوان رو اولین نفر انتخاب کرد چون جسيكا معمولاً آخرین نفر انتخاب میشه و البی دلش سوخت ران روز تیم بسکتبالم باخت.
ایمیلهای مدرسه همیشه بد است اما سعی میکنند پشت کلمه های قلنبه سلنبه ای که فهمیدنشان سخت است، قایمش کنند:
استعداد نهانی
تلاشهای مکرر
روشهای گوناگون ارزیابی
کلمه هایی که باعث میشود با با مشتش را روی میز بکوبد و به معلمم تلفن کند تا با دادوبیداد قرار ملاقاتی با او بگذارد و مامان برود بیرون و میوه بخرد وقتی مامان با توت فرنگی برمی گردد صورتش همیشه عادي عادی است. اصلاً فکر نمی کنی الان است که بزند زیر گریه. قبلاً توت فرنگی خیلی دوست داشتم.
ایمیلهای مدرسه همیشه بد است. همیشه هم راجع به من است؛ اما نامه هایی که از مدرسه میرسد آنهایی که روی کاغذ واقعی مینویسند و توی پاکت نامه ی واقعی میگذارند و نمبر دارد و این حرفها آنها حتی از ایمیل هم بدترند. آخرین نامه که از مانتفورد پرپ مدرسه ی قبلی ام رسید بابا سر معلمم داد نزد. مامان نرفت بیرون که توت فرنگی بخرد نشستند پشت میز نگاهم کردند و پلک زدند با شانه های افتاده مثل وقتی که سگمان، بیسکوییت، فرار کرده بود.
پرسیدم: چی نوشته؟ نامه جلوی بابا روی میز بود، اما هیچ کدام از کلماتش را نمیدیدم فقط حروف بزرگ قرمز بالای صفحه را که اسم مدرسه بود، میدیدم بابا گفت: «مهم نیست عصبانی به نظر میرسید. انگار چشمهایش اذیتش میکردند. نامه را مچاله کرد و انداخت توی سطل کاغذهای بازیافتی
مامان گفت: فکر کنم اگه بری به مدرسه ی جدید برات بهتر باشه
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.