معرفی کتاب دختری در اتاق طبقهی سوم
سفر به خانهای روحزده! کتاب دختری در اتاق طبقهی سوم، به قلم مری داونینگ هان، ماجرای هیجانانگیز خانوادهای است که پس از نقل مکان به یک خانهی قدیمی و متروکه، متوجه میشوند که پیش از آنها، روح دخترکی در طبقهی سوم این خانه زندانی شده است. جولز که فرزند این خانواده است، تصمیم میگیرد که با روح غمگین و سرگردان دخترک ارتباط برقرار کرده و به سرگذشت او پی ببرد.
درباره کتاب دختری در اتاق طبقه سوم
پدر و مادر جولز، خانه های قدیمی را بازسازی می کنند و به همین دلیل، مجبورند دائم جا به جا شوند. تا اینکه به عمارتی در هیلزبرو میروند. محلی ها همه معتقدند که این خانه روح دارد.
خانواده ی جولز، اعتقادی به روح زدگی یک خانه ندارند، اما خود جولز، نمی داند که باید این حرف ها را باور کند یا نه. روزی از روزها، جولز چهره ای رنگ پریده را می بیند و از آن به بعد،
در اتاق قفل طبقه ی سوم، حضوری ترسناک و عجیب را احساس می کند. بعد از مدتی، ترس جولز، تبدیل به شگفت زدگی میشود و تمام تلاشش را می کند تا با این شبح مرموز ارتباط برقرار کند.
قفل را باز می کند و موفق می شود با روح دختر، ارتباط برقرار کند. بیش از یک قرن پیش، اتفاقی هولناک در این عمارت افتاده است. آیا ممکن است جولز بتواند سرنوشت این روح مغموم را تغییر دهد؟ ممکن است!
با مری داونینگ هان بیشتر آشنا شویم
مری داونینگ هان(زاده 9 دسامبر 1937) نویسنده آمریکایی رمان های بزرگسالان جوان و یک کتابدار سابق مدرسه است. او به خاطر کتابهایی مانند “قدم بر روی ترک ها” و “بگذار هلن بیاید” شناخته شده است. او اولین کتاب خود را در سال 1979 منتشر کرد و از آن زمان تاکنون بیش از 20 رمان به نگارش درآورده است. جدیدترین رمان او دختر در اتاق در بسته می باش.
در بخشی از کتاب دختری در اتاق طبقهی سوم میخوانیم
دختر محبوس در اتاق پشت پنجره ایستاده است. حالا دیگر بیشتر روزهایش را اینجا سپری میکند، کشیک دختر مومشکی را میکشد که از وقتی باران گرفته بیرون نیامده است.
چیزهایی که دختر مومشکی از زیر خاک درآورده بود توی سوراخی پر از آب گلآلود افتادهاند. میتواند کلهی کچل عروسک را تشخیص دهد. یکی از دستهای عروسک از آب بیرون آمده، انگار دارد غرق میشود.
پایین پنجرهی اتاقش، دختر مومشکی و مادرش زیر باران دواندوان میروند سمت ماشینِ حلبیشان. رخت و لباسشان از همیشه عجیبوغریبتر است. دختر مومشکی کتی پوشیده که رنگ زردش چشم را میزند.
دخترک را یاد ناخداهایی میاندازد که کشتیشان را وسط آبوهوای توفانی هدایت میکنند. حتی کلاهی که سرش گذاشته هم به درد همین کار میخورد. شمعی، به آنها میگویند لباسهای شمعی.
آخر دختر این لباسها را از کجا میخرد؟ مسلماً از براونز امپریوم نمیخرد.
مادر پالتوی مشکی براق کمربندداری پوشیده که کمتر عجیب است، ولی او هم مثل دختر شلوار بلند آبی پایش کرده. چرا هر دو مثل پسرها لباس میپوشند؟
مادر میگوید: «جولز، حواست به اون چالههه باشه. خیلی عمیقه.»
دختر مومشکی را نگاه میکند که چست و چابک از روی چاله میپرد. جولز یعنی اسمش این است؟ برای دخترها اسم عجیبی است، بیشتر شبیه اسم پسرانهی فرانسوی است. حتماً از آخرین باری که دخترک دنیا را دیده، همهچیز خیلی تغییر کرده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.