معرفی کتاب و باز هم سفر
رمان و باز هم سفر نوشته ناصر یوسفی در مورد قانونی است که همه اهالی شهر باید رعایت میکردند.
مردم شهر از زمانی که به یاد داشتند این رسم را اجرا می کردند. هر دختر و پسری که به سن چهارده سالگی می رسید باید به سفر بزرگ می رفت. این بخشی از قانون بزرگ شدن بود.
سام شنیده بود گاهی سفر بچه ها ماه ها و سال ها طول می کشد. شنیده بود بعضی ها پس از چند سال به خانه برگشته اند. حتی شنیده بود بعضی ها هیچ وقت برنگشته اند. هیچ وقت!
درباره کتاب و باز هم سفر
چرا فکرمیکنی راه ما یکی است. تو میخواهی خودت را بشناسی اما من میخواهم دنیا را بشناسم. این دو جاده یکی است؟ نمیدانم. فقط میدانم جاده ای که ما را به خودمان می رساند گاهی سختتر، تاریکتر و دشوارتر است. گاهی رسیدن و عبورکردن از کوهی بزرگ به مراتب سادهتر از رسیدن به خود است. جاده ای که ما را به خودمان میرساند گاهی آنقدر تاریک و خطرناک است که میتوانی درآن گم شوی.
و باز هم سفر روایتگرِ قصهای سهگانه است که در آن هر شخصیت، سفری متفاوت را تجربه میکنند. کتاب فاقد فهرست است و در قالب فصلهای کوتاه، به صورت موازی، داستانِ هر شخصیت را روایت میکند. به این ترتیب، میتوان داستانِ سه شخصیت را هم بهصورت جداگانه خواند و هم به صورت همزمان. یوسفی بر این باور است که در رمان و باز هم سفر، داستانِ هر سفر کمک میکند تا مخاطب بتواند موضوعِ سفر را در قالب داستان به گونهای متفاوت تجربه کند.
نوع روایت داستان به گونهای است که در دو فصل ابتدای کتاب که شخصیتها و ماجراهایشان هنوز به درستی در ذهن مخاطب شکل نگرفته، خواننده کمی گیج میشود و گاهی مجبور میشود برای دنبال کردن ماجرا، به صفحههای قبلتر باز گردد. اما به مرور که با فضاها و شخصیتها آشناتر میشود، راحتتر میتواند ماجراها را دنبال کند.
کتاب پر است از جملات تفکربرانگیر که از زبان شخصیتها و یا راوی روایت میشود و ذهن خواننده را به چالش میکشد. اما طولانی بودن و ضرباهنگ و تعلیق کُند داستان موجب کسل کشدن مخاطب میشود.
درباره ناصر یوسفی بیشتر بدانیم
یوسفی دانشآموخته ی روانشناسی آموزش کودکان خردسال است و دکترای آموزش و پرورش دارد.
او جایزههای بسیاری از نهادهای مختلف از جمله شورای کتاب و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دریافت کرده است.
یوسفی به عنوان متخصص ارشد مسائل کودکان، مشاور سازمانهای بینالمللی چون یونسکو و کمیساریای عالی سازمان ملل است.
در بخشی از کتاب و بازهم سفر می خوانیم
سه نوجوان از شب قبل بی خواب بودند هر کدام به سن ۱۴ سالگی رسیده بودند و زمان سفر بزرگشان فرا رسیده بود.
مردم شهر از سالهای بسیار دور از زمانی که به یاد داشتند این رسم را اجرا میکردند. هر دختر و پسری که به سن ۱۴ سالگی میرسید باید به سفر بزرگ می رفت. این بخشی از قانون بزرگ شدن بود.
آنها کودکانشان را طوری تربیت میکردند تا برای سفر بزرگ آماده شوند. آموزشهای مختلف، کلاسها و سفرهای کوچک و بزرگی را ترتیب می دادند تا بتوانند از پس سفر بزرگ برآیند مردم شهر فکر میکردند هیچ چیز به اندازه ی سفر نمی تواند بچه ها را بزرگ کند و تجربه های زندگی را در اختیار آنها قرار دهد. هر نوجوانی یک روز سفرش را آغاز میکرد اما بازگشتش معلوم نبود. هر نوجوان پس از تجربه ای متفاوت سفر خود را به پایان میرساند. گروهی از بچه ها با شوق سفر ،بزرگ روزها را به شب و شبها را به صبح می رساندند.
سفر هم درست مانند بالغ شدن ازدواج کردن یا شغل و خانه ای داشتن بخشی از رؤیا و آرزوهای آنها بود. شوکا یکی از همین بچه ها بود. او از وقتی به یاد داشت در انتظار این شب بود اینکه یک روز صبح با خانواده اش خداحافظی کند و راهی جاده شود. اما سام همیشه از این روز میترسید آرزو میکرد هیچ وقت ۱۴ ساله نشود. آرزو می کرد تا سن ۱۴ سالگی او این رسم از بین برود. پونه هم این قانون را پذیرفته بود نه شوقی برای رفتن داشت و نه ترسی فکر میکرد دوره ای است که باید آن را طی کند فقط دلش میخواست این دوره زودتر بگذرد و به خانه اش برگردد.
سام شنیده بود گاهی سفر بچه ها ماه ها و سالها طول میکشد. شنیده بود بعضی ها پس از چند سال به خانه برگشته اند حتی شنیده بود بعضی ها هم هیچ وقت برنگشته اند. هیچ وقت
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.